زندگی نامه شهید مصطفی عبدالشاه

 | تاریخ ارسال: 1398/10/18 | 

شهید مصطفی عبدالشاه

نام پدر: حسین     
شماره شناسنامه : ۳۱۹        
صادره از : کاشان   محل تولد : کاشان         
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
سال ورود به دانشگاه: ۱۳۶۴
رشته تحصیلی: معارف اسلامی  و تبلیغ  
تاریخ و محل شهادت: ۱۲/۱۲/۱۳۶۴ فاو (دریاچه نمک)
نام عملیات : والفجر ۸

دستنوشته‌های شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
خدا تو آنی که اینان را آفریدی، تویی که جهان را محوری تویی که دلهای خسته را در بر گرفتی و ره نمودی. خدایا در درون اینان چه گذشته که اینچنین شور و حال بر می‌انگیزننند؟ خدایا در قلبهای آنها چه در امانت نهاده‌ای که این گونه با عشق به سوی تو قدم در راه می‌نهند؟ خدایا در سینه‌هاشان چه چیز آفریده‌ای که با این نشاط و سوخته دلی محب تواَند؟ خداوندا اینان کیانند که چون فرشتگان، ولی با اراده طاعت می‌گزارند و پیشانی به خاک می‌نهند؟ در چشمهاشان برق خدایی می‌زند. لبانشان چیزی جز ذکر تو و گفتار برای تو نقش نبسته. در قلبهایشان فریاد رهایی بلند است و در سینه‌هایشان دلتنگی.
... آفتاب این شهرها چه چیزها به خود ندیده بود. شاهد ریخته شدن چه خونها که نبوده و شوق لقاء چه آدمیانی را که نداشت.
اما من تنها، در میان این غوغای رزمندگان، تنها بودم، تنها هیچ کس با من نبود. خودم بودم و خودم و دیگر هیچ در میان آنان که همه وجودشان او شده بود، من خجل و تنها با رویی سیاه در میان آنان که با همه بودند و در عین حال فقط با تو بودند، و من متحیر که آنان کیانند؟ یکی به من می‌گفت اینان را نگاه کن چون شاید دیدنشان دیگر نصیب نشود و این نگاه کردن چه نیرویی را می‌طلبد و...؟!
شهر اهواز ۱۴/۶/۱۳۶۳

نامه‌ای از شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
در این دنیا ارزشها گم شده‌اند. مردم ارزشهای واقعی را گم کرده‌اند و به آنچه که اعتباریاتی بین نیست، دل بسته‌اند. در این میان کیانند که خود را در اختیار او قرار داده‌اند و به عشق او جان می‌بازند؟ مگر نه این است که اینان به خود ارزش داده‌اند؟ مگر نه اینکه ارزش واقعی خود را اینان یافته‌اند؟
پدر و مادر عزیزم! به من نگویید تو به جبهه رفته‌ای و سهم خود را ایفا کرده‌ای. نگویید که جبهه بر تو واجب نیست. نگویید که تا اعلام نکرده‌اند، لازم نیست به جبهه بروی. چگونه بتوانم خودم را تحمل کنم؟ چگونه بتوانم آنچه را که حقیقت است، پنداری بیش ندانم؟ تا الان این قدر بر من اثبات شده تا جان را در راهش ندهم، نتوانسته‌ام نقش خود را کامل ایفا کرده باشم.
پدر و مادر عزیزم! فقط از شما صبر می‌خواهم و نیک می‌دانم که رفتن من بر شما و بسیاری از پدر و مادرها گران است؛ اما صبر پیشه کنید که خداوند با شما است و چه چیزی بهتر از او و چه پشتیبانی قوی‌تر و قادرتر از او. از خداوند با شما است و چه چیزی بهتر از او و چه پشتیبانی قوی‌تر و قادرتر از او. از خداوند متعال نزول صبر و استقامت و آزادگی را برای همه خواهانم؛ ربنا افزغ علینا صبرا» (البقره / ۲۵۰)
والسلام علیکم و رحمه الله
دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)
۲۶/۱۰/۱۳۶۴

مناجاتهای شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
خداوندا! مرا از این حسار زندان آزاد کن. خدایا در دامی افتاده‌ام که نمی‌دانم چگونه نجات یابم؟ نمی‌دانم کلید این قفل کجاست؟ در جایی هستم که آنجا را دوست ندارم. در خود مانده‌ام. به تو نرسیده‌ام. به خود رسیده‌ام و به هیچ کجا  نرسیده‌ام. خدایا قالبم را بکش. خدایا روحم در «نمی‌دانم کجا مانده. می‌دانم چون پاک نیستم، می‌دانم چون روحم از دست نفسهم آزادی و خلاصی نیافته است، می‌دانم خیلی چیزها را از خودم می‌رانم، ولی نمی‌دانم. اینها دانستنیها نیست، اینها فهمیدنیها نیست، اینها آنهایی نیست که باید یافت. اینها گول زننده‌هایی بیش نیست. خدایا این زبان مرا در برابر برخی قفل کن، زبان را به عقده‌هایم نیز مبند، خودم را دوست ندارم، خودم را نمی‌خواهم. می‌خواهم تو را بخواهم، ولی امان از این نفس...
خدایا راحتم کن، روحم را رها کن، مرا از هم سوا کن
السلام علی عبادالله الصالحین
۲۱/۴/۱۳۶۴
بسم الله ارحمن الرحیم
نمی‌دانم قلبم خواهد توانست درد درونم را کاهش دهد؟ نمی‌دانم گفتن درد خواهد توانست آتش درون مرا بکاهد؟ نمی‌دانم گفتن درد خواهد توانست آتش درون مرا بکاهد؟ در درونم چیزی است که دوست دارم منفجر شود، دوست دارم چیزی آن را آتش بزند و من در آن بسوزم، اما نمی‌دانم آن چیست؟ چه چیز می‌تواند آن را...
فقط می‌دانم روحم در تنگی قرار گرفته است. می‌دانم روحم در جسمم به تنگ آمده می‌خواهم بروم، اما راه را نمی‌شناسم تا بروم شناخت لازم دارد، عشق لازم دارد، می‌خواهم ولی قدرت آن را ندارم. آن را می‌خواهم. می‌خواهم بیایم، اما نمی‌توانم. اسیرم، اسیرم. خدایا کمک کن، نشانم بده. جان در بدنم به تکاپوست. می‌دانم روحم جسمم را دریده، از آن خودن می‌ریزد. دستم جان ندارد. انگار روح می‌خواهد از جسمم برود. جان به جسم رسید. خدا کمکم کن. ای خدا فقط تو و نه هیچ کس دیگر. دیگران همه هیچند. می‌دانم؛ ولی می‌دانم دانستن کافی نیست. می‌خواهم بچشم. دیگر  هیچ.
والسلام
دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)
۲۷/۷/۱۳۶۴
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا درد دل مرا هیچ کس نمی‌فهمد؟ چگونه است که دوست نیز درد دوست را نمی‌فهمد؟
این چه دردی است که فقط دردمند می‌فهمد؟ در این دنیای خاکی یکی نیست که درد مرا بفهمد؟
خدایا دردهای درون، کوه‌های غم را فقط تو می‌شناسی و بس. خدایا بندگانت خیلی عاجزند، خیلی. آند قدر که هر چه می‌گیرند، از توست همه چیز از توست.
دردهای آدمی را می‌شکنند. ولی روح را متعالی می‌کنند و من ای خدا! این شکستن را می‌خواهم. می‌خواهم به تو برسم و خود را مانند تو کنم. «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم».
چرا بعضی نمی‌خواهند، خوب باشند؟ اگر بدانند که خوبی چیست، اگر بدانند تو چیستی، این طور نمی‌مانند. دیوانه می‌شوند، ساکت نمی‌مانند، آتش می‌گیرند و شعله ور می‌شوند و چون پر پر شدن گل بر زمین می‌ریزند. ولی روحشان به کجا که نمی‌رود... خدایا تو خود تحمل عشق و حسن خلق به من بده.
«اللهم ارزقنا توفیق الطاعه، ربنا ارحمنا، ربنا لا تکلنا الی انفسنا.»
والسلام علیکم

آخرین نوشته شهید

بسم الله الرحمن الرحیم – الحمدلله رب العالمین
«اللهم صل علی محمد و آله و لا ترفعنی فی الناس درجه الا حططتنی عند نفسی مثلها و لا تحدث لی عزاًِ ظاهراً الا احدثت لی ذله باطنه عند نفسی بقدرها
اللهم صل علی محمد و آله و حلنی بحلیه الصالحین و البسنی زینه المتقین فی بسط العدل و کظم الغیظ و اطفاء النائره و ضم اهل الفرقه و اصلاح ذات البین و...»
«دعای مکارم الاخلاق»
زندگی دنیا چیزی جز مرارت و سختیها و نبردهای درونی و بیرونی نیست. زندگی برای کسانی رنج و زحمت و برای کسانی خوشی و لذت و برای آدمیانی عشق است و شور. برای گروهی زندان و برای عده‌ای همه چیز و برای برخی این سرا رهگذری است در راه جمع توشه و به دست آوردن آنچه مایلند پیش فرستند. در این ورطه مهلک، گروه سوم به آسانی می‌گذرند چرا که تمام دشواریها و بلایا برایشان نمودی جز رحمت و آزمایش ندارد. برای اینان دنیا و مراتهایش نشانی جز تنبه و دوری از سرکشی و عصیان نمی‌نماید. زیرا اینان برآنند تا با عشق به دیدار خدایشان بروند که عشق دردی است جانسوز و دلسوخته اوست که بر قلبش داغ بندگی نهاده شده است. آنچنان که طالب، مطلوب را طلب می‌کند. عاشق، معشوق را می‌خواند و دعا رمز این راه است و قرآن مفتاح این طریق، اگر توانستیم این گونه باشیم، کار بسیار آسان باشد. اما اگر تحمل رنج و دیدن را نداریم  و نتوانستیم با دنیا و مرارت‌هایش به گونه عشاق درافتیم، باید صبر پیشه کنیم که صبر از کمالات آدمی است، نه جزع، که کودک نیز با رسیدن مصیبتی می‌گرید و بی صبری از خویش نشان می‌دهد. صبر بر مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر معصیت، وظیفه هر آدم مومن و کمال طلب است که در غیر این صورت کودکی بیش نخواهد بود.
سکوتم را تو معنا کن در این وادی پر غوغا
به تفسیر غمم بنشــان میــان خنــده لبــها
والسلام علیکم و رحمه الله
بهمن ۱۳۶۴

دفعات مشاهده: 5450 بار   |   دفعات چاپ: 438 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر