زندگی نامه شهید مصطفی اسماعیلی

 | تاریخ ارسال: 1398/10/18 | 

شهید مصطفی اسماعیلی

نام پدر: محمد رضا
شماره شناسنامه: ۲۳۰۸
صادره: خمین
محل تولد:خمین
تاریخ تولد: ۱۳۴۶
سال ورود به دانشگاه : ۱۳۶۴
رشته تحصیلی: معارف اسلامی و تبلیغ
تاریخ و محل شهادت: ۱۸/۱/۱۳۶۶ شلمچه
عملیات: کربلای ۸

زندگینامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
مصطفی اسماعیلی در سال ۱۳۴۶ در روستای فرفهان از توابع شهرستان خمین زادگاه رهبر کبیر انقلاب امام خمینی قدس سره پا به عرصه وجود نهاد. مصطفی فرزند آخر خانواده بود و به علت کارهای خوب و شایسته‌ای که از خود بروز می‌داد، بسیار دوست داشتنی بود.
او تحصیلات ابتدایی را تا سال سوم در روستای فرفهان گذراند و بعلت مهاجرت یا تغییر محل سکونت خانواده به خمین، سه سال آخر دوره ابتدایی را در «دبستان ۱۵ خرداد» (دبستان عنصری سابق) واقع در شهرستان خمین سپری کرد. او از همان آغاز تحصیل به علت استعداد وافر و قابل توجهش و نظم و انضباطی که از خود نشان می‌داد، محبوب معملان شد و معلمان ایشان می‌گفتند آینده روشنی دارد. مصطفی همیشه تبسم و لبخندی بر لب داشت و بسیار با وقار و سنگین ومؤدب بود.
مصطفی بعد از گذراندن دوره ابتدایی وارد «مدرسه راهنمایی ۲۲ بهمن» شد و تحصیلات این دوره را نیز با موفقیت گذارنید. بعد از آن هم با راهنمایی دبیران و خانواده وارد «دبیرستان شهید بهشتی» شد و در رشته ریاضی – فیزیک این دبیرستان تحصیل کرد. او ضمن درس و تحصیل با انجمن اسلامی نیز همکاری فعال داشت. در سال چهارم این دوره تغییر رشته داد و به رشته تجربی آمد و هر سال با معدل عالی قبول می‌شد و جزء شاگردان ممتاز بود. این در حالی بود که ضمن تحصیلاتش در امر کشاورزی به پدر و در کارهای منزل به مادرش کمک می‌کرد و از آنجایی که به ادامه تحصیل علاقه‌مند بود، در کنکور سراسری «تربیت معلم» و «دانشگاه امام صادق u» شرکت کرد که هم در دانشگاه تربیت معلم و هم در دانشگاه امام صادق u پذیرفته شد و حدود یک سال و نیم (سه ترم) را در این دانشگاه گذراند.
هنگام شروع انقلاب یعنی دی ماه سال ۱۳۵۷ کلاس چهارم ابتدایی بود. ولی با وجود سن کم به دستور حضرت امام خمینی قدس سره و به همراه ملت انقلابی و قهرمان و پدر و مادر و برادران وخواهران خویش در اکثر تظاهرات و راهپیماییها شرکت می‌کرد و از این جهت خیلی مشتاق و علاقه‌مند بود. همیشه می‌گفت; نباید مساجد را خالی گذاشت و مساجد سنگر است واظهار می‌داشت: بیایید برویم مسجد یا تظاهرات، و مشوق دیگران در این امر مهم بود. با وجود سن کم متوجه شده بود که رژیم شاه فاسد، ظالم، سفاک، خود فروخته و خلاصه ضد مقدسات اسلام اصیل است; لذا علیه رژیم طاغوت تبلیغ می‌کرد و همگام با ملت بیدار، شعار مرگ بر شاه، درود بر خمینی، استقلال آزادی، جمهوری اسلامی را سر می‌داد که آوایش هنوز در گوشمان است.
تا اینکه   انقلاب در بهمن سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و جمهوری اسلامی برپا شد. او حراست و حفاظت از انقلاب و دستاوردهای آن را وظیفه هر مسلمان مؤمن و انقلابی می‌دانست و لذا با پیروزی انقلاب همیشه گوش به فرمان امام و ولی فقیه بود و در تمام صحنه‌ها حضور داشت. ضمن تحصیلات از اخبار روز مطلع بود و در مسجد و نماز جماعت مسجد شهدا شرکت می‌نمود و مدتی مکبر این مسجد بود، در تظاهرات و راهپیمایی شرکت می‌کرد.به نماز جمعه می‌رفت. در مراسم  و مناسبتهای گوناگون حضور می‌یافت. در دعای کمیل و توسل و قرائت قرآن و غیره شرکت می‌نمود. برای زیارت قبور شهدا به گلزار شهدا می‌رفت و با آنان میثاق و پیمان می‌بست که دنباله روی راهشان باشد.
او از همان آغاز جنگ علاقه‌مند به شرکت در جبهه‌ها بود ولذا از آغاز تشکیل بسیج به دستور حضرت امام در این نهاد مقدس ثبت نام کرد ومختصری آموزش نظامی وکمکهای اولیه دید و داوطلب حضور در جبهه شد، ولی به علت کمی سن، بسیج با اعزام وی به جبهه موافقت نمی‌کرد. با وجود این، او مصر بود. بنابراین هفته‌ای یک شب را به بسیج می‌رفت و در بسیج نگهبانی می‌داد و گاهی هم از پدر و مادر اذن رفتن به جبهه می‌خواست که به وی می‌گفتند سن تو قانونی نشده و حالا باید درس بخوانی. موقعی که برادرش در سال ۱۳۶۰ به جبهه رفته بود، به پیش پدر و مادرآمد و اظهار داشت اگر حالا نمی‌گذارید به جبهه بروم، وقتی برادرم از جبهه آمد، نوبت من است. همیشه دنبال فرصت بود که خدایا کی می‌شود تا در جبهه در راه تو جهاد کنم؟ و چون اواخر دوران دبیرستان همزمان با حضور برادرش در جبهه بود و دو برادر دیگرش هم متاهل و جدا زندگی می‌کردند به دلایل گوناگون موفق به حضور در جبهه نشد. لذا در پشت جبهه خدمت می‌کرد و لحظه‌ای از جبهه‌ها غافل نبود و همیشه اظهار می‌داشت; مگر خون مارنگین‌تر از خون آنهایی است که به جبهه می‌روند و شهید میشوند؟ امروز روز آزمایش است. اگر شخصی خدمتی از دستش برآید و درجهت تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب خدمت نکند، خائن به اسلام و مسلمانان است. همیشه ناراحت بود که چرا عده‌ای هنوز به خود نیامده‌اند و نق می‌‌زنند و در جهت انقلاب گام برنمی‌دارند. او از  آنجا که شرکت در جبهه را نیز بر خود فرض و واجب می‌ادنست و از آنجا که موقعیت جنگی را حساس‌تر از تحصیل در دانشگاه تشخیص داد، با عده‌ای از دانشجویان دانشگاه امام صادق u تقاضای رفتن به جبهه را کردند که موافقت شد. برای گذراندن آموزش نظامی به پادگان مالک اشتر شهر زنجات رفتند و پس از طی یک ماه دوره آموزش نظامی یک هفته به مرخصی آمد و بعد در اوایل اسفند ماه سال ۱۳۶۵ از تهران به جبهه اعزام شد و در یکی از گردانهای «لشکر حضرت رسول r» مشغول نبرد با بعثیهای کافر شد و در «عملیات کربلای ۸» در منطقه عملیاتی «شلمچه» به درجه رفیع شهادت و آرزوی دیرینه خویش نایل آمد.
وصیتنامه شهید
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا» (الاحزاب / ۲۳)
«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیاً حجه الله»
بار خدایا شهادت می‌دهم که تو یکتایی و بی‌همتا، تو خالقی، تو قادری،  تو حی و قیومی. تو «الله واحدی» تو « الله الصمدی» تو «لم یلد و لم یولدی»، تو «لم یکن له کفواً احدی». بار خدایا، به مخلوق ضعیف خود رحم کن. به این عبد رو سیاه رحم کن. نکند با عدالتت با او رفتار کنی. بار خدایا خجل و شرمگینم، از اینکه باکوله‌باری از گناه و معصیت به پیش تو می‌آیم، یک عمر در غفلت و خواب به سر بردم و نپنداشتم که تو نظاره‌گر اعمال منی. تو جز نافرمانی چیز دیگری از من ندیدی.
بارخدایا، توچه نعمتهایی را که به من دادی و من لیاقت و شایستگی آنها را نداشتم. از میان ادیان کامل ترین دین را برای من قرار دادی; یعنی اسلام و از میان فرق اسلام، شیعه را و از میان فرق شیعه ، شیعه دوازه امامی را و از میان فرق شیعه دوازده امامی، خط ولایت و خط اصیل اسلام و خط امام و از میان زمانها، زمان انقلاب اسلامی ایران را، و در این زمان بهترین سنین را انتخاب کردی; یعنی جوانی را و از میان رهبران دنیا بهترین رهبر را به من عطا کردی، سیدی از ذریه رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌واله)و از سلاله حسین u  یعنی امام امت (مد ظله العالی) و از میان مرگها بهترین مرگ را یعنی کشته شدن در راهت را انتخاب کردی. خدایا، بار پروردگارا این قطره‌ای  از اقیانوس بیکران نعمتهایی است که تو به من مرحمت فرمودی که فکر، قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم هم قدرت نوشتن آن را. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کرده‌ام؟ آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کرده‌ام؟ نه، نه هرگز خدایا چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول می‌کنی یا نه؟ اگر قبولم کنی شرمنده و سرافکنده‌ام. با چه رویی می‌توانم به جنت تو داخل شوم؟ زیرا جنت تو بالاتر از آن است که شخصی گناهکار همچو من وارد آن شود و اما اگر قبولم نکنی، کجا بروم؟ اماوقتی به یاد سخن امام چهارم u می‌افتم، مقداری آرامش خاطر برایم حاصل می‌شود. «مولای اذا رﺃیت ذنوبی فزعت واذا رأیت کرمک طمعت.» هر گاه به خطای خودم متوجه می‌شوم، ترس و هراسی مرا می‌گیرد و چون به کرم   وجود تو نظر می‌افکنم، امیدواری پیدا می‌کنم.
پیام این حقیر به شما ملت همیشه در صحنه و شهید پرور این است که امام امت را تنها نگذارید و حضورتان را درجبهه‌های حق علیه باطل افزایش دهید و مبادا خدای نکرده شهید دادن، مفقود الاثر دادن، اسیر دادن و ... در روحیه شکست ناپذیر و فولادین شما امت حزب الله خللی وارد کند. زیرا پیروزی به دست نمی‌آید; مگر با واقع شدن این امور. سعی کنید با هم بیشتر یک دل و یک زبان باشید و وحدت همیشگی خود را که امام امت و سایر مسؤولان عزیز بر آن زیاد تکیه می‌کنند، حفظ نمایید زیرا که انسان واقعی در این زمان آزموده می‌شود... باید این را بدانیم که وظیفه حساس و خطیری به گردن ماست.
هر کسی در هر پست و مقامی است، باید خود را برای خدمت به انقلاب آماده سازد وگرنه مدیون خون شهیدان است.
عزیزان، باید این واقعیت را به جهانیان بفهمانیم که ما برنده جنگ هستیم، حتی اگر همگی در این نبرد مقدس فدا شویم.
اما ای منافقان که کاری جز جوسازی و نق زدن ندارید، آیا زمان آن نشده که به خود آیید و عظمت اسلام و انقلاب شکوهمند اسلامی را که بخوبی به قدرت آن آگاهی پیدا کرده‌اید پذیرفته و دست از این نق زدنها و توطئه‌ها علیه اهداف عالیه اسلام بردارید؟ ای کور دلان تا چه زمانی می‌خواهید در لجنزار دورویی غوطه‌ور با ﺷﻴﺪ و به اسم اسلام به این آیین الهی ضربه وارد سازید؟ شما که وقتی صحبت از رفتن به جبهه می‌شود، می‌گویید ای کاش در کربلا بودیم و فلان کارها را می‌کردیم، آیا این زمان با زمان حسین بن علی u فرقی دارد؟ آیا نشنیده‌اید که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» مسلماً که چرا نه یک بار، بلکه هزاران بار شنیده‌اید، ولی گوشهای شما کر و چشمانتان نیز کور است.
اما سخن بنده حقیر با برادران عزیز دانشجوی دانشگاه امام صادق u این است که فرا گرفتن علم را فقط وسیله‌ای برای خدمت به اسلام و مسلمین بدانند و مبادا برا ی گرفتن مدرک درس بخوانند; زیرا اگر چنین باشد، به موفقیت کامل نخواهندر سید. از همه استادان و دانشجویان عزیز طلب عفو می‌نمایم و موفقیت روزافزون همگی آنها را در جهت خدمت به قرآن و اسلام خواستارم.
اما سخنی چند با خانواده محترم و ارجمندم:
سلام و درود بیکران بر شما خانواده‌ام باد. ای پدر گرامی و ارجمندم، ای مادر عزیز و بزرگوارم، بخوبی می‌دانم که شما زحمات فراوانی را برای فرزند خود متحمل شدید و با معضلات و مشکلات گوناگون در این راه مواجه شدید. دستهای شما در راه رشد و نمو بنده حقیر پینه بست. شما عرقها ریخته‌اید و رزق حلال برای ما به دست آوردید که وجود ما با نانی حلال رشد کند. ای کاش می‌توانستم جبران خدمات شما را بکنم. اما وقت آن رسیده که خدا نعمت خودش را که به شما عطا فرمود، از شما بگیرد و لذا نباید ناراحت باشید. چرا که همه باید روزی از این دنیای فانی به سوی عالم باقی سفر و کوچ کنیم و این آیه قرآن است که درباره مرگ می‌فرماید: «انا الله و انا الیه راجعون» (البقره / ۱۵۶) حال شما نیز بعد از شنیدن خبر من بگویید همه از خداییم و به سوی او بر‌می‌گردیم. از همه برادران و خواهرانم و عموی بزرگوار و عمه‌ها و خاله‌ها و داییها و خانواده محترم، همه آنها از کوچک تا بزرگ و خلاصه از همه بستگان و آشنایان و دوستان و هر کس به نحوی بر بنده حقیر حقی دارند، عاجزانه طلب حلالیت می‌کنم و امیدوارم که از ته دل از این حقیر راضی شوند و اشتباهات و خطاهای این حقیر را به بزگواری خودشان ببخشند تا ان شاءالله در آن دنیا دچار اشکالی نشویم.
از خدا صبر و استقامت برای خانواده خود و خویشان خواستارم و امیدوارم که مبادا با جمله‌ای و عملی موجب خشم و غضب و لرزیدن تن من در قبر شوید. نمی‌گویم گریه نکنید، بلکه هر گاه می‌خواهید گریه بکنید، برای حضرت ابا عبدالله u گریه کنید. برای من قرآن زیاد بخوانید; مخصوصاً شبهای جمعه.
ضمناً وسایلی که متعلق به حقیر است و در اثر زحمات پدر و مادر عزیزم به دست آمده است، خودتان هر طور صلاح می‌بینید، در راه اسلام و احیای آن مصرف نمایید و اگر دینی به گردن من است که فراموش شده، پرداخت کنید.
همه شما را به خداوند بزرگ و قادر و متعال می‌سپارم و از همه شما عاجزانه می‌خواهم که  لحظه‌ای از خدا غافل نشوید و از خط امام که همان خط اسلام اصیل است، فاصله نگیرید که اگر این کار را بکنید، مدیون خون شهدا خواهید بود و در روز قیامت هم باید جوابگوی آنها باشید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
به امید دیدار در روز جزا
کوچک شما، مصطفی اسماعیل
۱۶/۱/۱۳۶۶
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

خاطره‌ای از شهید

مصطفی محبوب خانواده و معلمان و آشنایان و از اخلاق والایی برخوردار بود. او ضمن درس، کار و فعالیت بسیار داشت. به نماز اول وقت و جماعت اهمیت می‌داد و هیچ گاه نمازش قضا نشد و از این جهت بسیار مقید بود و از خدا طلب آمرزش می‌کرد. قبل یا بعد از نماز، اغلب قرآن قرائت می‌کرد و خلاصه در انجام دادن واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات بسیار کوشا بود.
 

دفعات مشاهده: 3157 بار   |   دفعات چاپ: 402 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر