نام پدر: علی
شماره شناسنامه:۴
صارده: یزد
محل تولد: میبد
تاریخ تولد: ۱۳۴۳
سال ورود به دانشگاه: ۱۳۶۱
رشته تحصیلی: معارف اسلامی و اقتصاد
تاریخ و محل شهادت: ۱۸/۱/۱۳۶۶ شلمچه
(غرب کانال ماهی)
عملیات کربلای ۸
«و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان بیعثک ربک مقاماً محموداً» (الاسراء /۷۹)
محمود در سال ۱۳۴۳ در فیروزآباد ﻣﻴﺒﺪ، در یک خانواده کشاورز و به تمام معنی مؤمن به اسلام و معتقد به مبانی تشیع علوی دیده به جهان گشود. اولین دانشگاهش دامن پاک مادری زهرا گونه بود که مسؤولیت تربیت او را بر عهده داشت.
شهید بزرگوار در ابتدا بنابر سنتی پسندیده، برای فراگیری قرآن به مکتبخانه رفت و سپس روانه دبستان شد. او در مدرسه شاگردی هوشیار و در خانه فرزندی سر به راه و با وقار و یار و یاور پدر و مادر، و در کوچه و بازار نوجوانی بی آزار و مردمدار بود. دوران تحصیلات راهنمایی و دبیرستان شهید مقارن با آغاز انقلاب اسلامی و شکوفایی آن بود. او نیز با قلبی پر نور و سری پرشور، علم حضور را بر دوش کشید و از آن پس حتی لحظهای دست از پای فشردن در راه پیروزی انقلاب اسلامی برنداشت.
محمود ضمن ادامه تحصیل، از مجالست با اهل علم و تقوا، کسب علم و فضیلت میکرد و از حضور در مجالس مذهبی و مساجد و تکایا و راهپیماییها به عنوان یک پایگاه و پل ارتباطی میان خود و مقصد خدایی خود استفاده میکرد و در این راه طلایه دار و پیشتاز جمعی از همگامان، بویژه در سطح مدارس شهرستان میبد بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیتهای خود در جهت پیشبرد اهداف انقلاب ابعاد تازهای بخشید و حاصل مطالعات، تجربیات و نیروی جسمی و فکری خود را همراه با اخلاص و ایمان و باروری خدادادی که داشت، به طور کامل در خدمت انقلاب و نظام ولایت فقیه قرار داد.
تشکیل انجمنهای اسلامی در مدارس میبد و افتتاح کتابخانهها و کلاسهای عقیدتی و غیره جزئی از اقدامات فرهنگی این شهید در مدارس بود. در این هنگام برای شکل دادن به تلاشهای خود، عضویت افتخاری کمیته فرهنگی جهاد سازندگی را پذیرفت و مشغول کار شد.
او در سال ۱۳۶۰ عضویت ﻧﻴﻤﻪ وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را پذیرا شد و از جمله اولین کسانی بود که لباس سبز سپاه توحید را در شهر میبد بر تن کرد. او پس از هجوم وحشیانه ارتش بعث عراق، تا لحظه شهادت، به گونه فعالی درجبهههای جنگ حضور داشت و عملاً ثابت کرد که هم میتوان رزمنده پرتحرکی بود و هم دانش آموز یا دانشجوی موفقی قلمداد شد.
محمود در امتحانات خردادماه سال ۱۳۶۱ با معدل کل ۰۹/۱۹ موفق به گرفتن دیپلم از «دبیرستان شهید بهشتی» میبد شد و سپس برای گذراندن دوره تحصیلات عالیه خود رشته معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادقu را برگزﻳﺪ.
ﻫﻤﻴﺷﻪ متون سخنراﻧﻴﻬﺎی حضرت امام (قدس سره) را بدقت ﻣﻰخواند و در جهتﮔﻴﺮﻳﻬﺎ و اخذ مواضع از رهنمودهای اﻳﺸﺎن بهره می جست . لذا وقتی از اﻧﮕﻴﺰه او در رشته فوق ﺳؤال ﻣﻰشد جواب می داد که اگر امتحان کنکور می دادم , شاﻳﺪ در رشته ﭘﺰشکی هم قبول می شدم اما امام عزﻳﺰمان فرمودند کشور بدون روحانی مانند کشور بدون طﺒﻴﺐ می ماند . لذا این رشته معارف اسلامی را انتخاب کردم . لازم به ذکر است که محمود هنگام به لقاء الله ﭘﻴﻮستن , دانشجوی سال ﭘﻨﺠﻢ دانشگاه امام صادق r بود که ﭘﺲ از گذراندن دوره دو ساله عمومی معارف اسلامی رشته تخصصی اقتصاد را برای ادامه ﺗﺤﺼﻴﻞ انتخاب کرده و به دو زبان اﻧﮕﻠﻴﺳﻰ و عربی تا حد زیادی آشنایی داشت. دو سال پس از شهادت، همراه با دانش آموختگان اولین دوره تحصیلی دانشگاه امام صادق علیه السلام ، دانشنامه کارشناسی ارشد او در رشته معارف اسلامی و اقتصاد به خانواده محترمش تحویل داده شد.
سرانجام دفتر زندگی این سرباز راستین امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) پس از شرکت مکرر در جبههها و عملیاتهای درون و برون مرزی در «عملیات کربلای ۸» مطابق با ۱۸ فروردین سال ۱۳۶۶ با خون سرخ و پاکش در «منطقه شلمچه» (غرب کانال ماهی) رنگین و مزین شد. آنگاه پیکر پاکش با شکوه خاصی بر روی دستان امت حزب الله میبد و جمعی از دانشجویان و همرزمانش تشییع و در گلزار شهدای فیروزآباد در شب تولد مولی و مقتدایش مهدی موعود(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) به دست پدر صبور و مؤمنش به خاک سپرده شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس خدای را که اوست مبدﺃ هستی و کمال. صلوات و رحمت واسعه او و ملائک و جمیع خلقش بر اشرف مخلوقات و خاتم انبیاء محمد بن عبدالله r و عترت معصومینش ائمه هدی علیهمالسلام .
سلام و درود خدا و بندگانش بر نایب حضرت حجت(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) حضرت روح الله که با قامتی استوار در مقابل ظلم و بی دینی و بد دینی قد برافراشتند و به فضل و عنایت خداوند در کالبد اسلام فراموش شده و مسلمانان روحی تازه دمیدند.
امت اسلام، والدین محترمم و خواهران و برادران عزیزم، تقوای الهی را پیشه خودسازید و به قرآن و اهل بیت مصطفی علیهم السلام تمسک جویید که سعادت دارین (دو جهان) به جز از این طریق میسر نشود. نور همین است و بقیه ظلمت. حق همین است و ماسوای آن باطل.
اطاعت از امام و علمای اسلام و روحانیون عزیز – که امناء الرسل و وارثان انبیایند – را در هیچ شرایطی ترک نکنید تا رستگار شوید. جنگ را در این زمان سرلوحه برنامههای خود قرار دهید که عزت و شرف ما در گرو همین مبارزات است. امروز جنگ و مبارزه با حزب ضد اسلامی بعث عراق که به نیابت از کفر جهانی در مقابل اسلام ایستاده است، به حکم مرجع تقلیدمان حضرت امام تکلیف شرعی ماست و بدانید که رزمندگان اسلام هدفی جز ادای تکلیفشان ندارند، چه پیروزی ظاهری حاصل شود و چه نشود. خدایا ما را در انجام دادن وظیفه شرعیمان یاری فرما و در راه حفظ دینت و پاسداری از آن ثابت قدم بدار، تا این میدان آزمایش را سربلند و آن گونه که مورد رضای توست، طی کنیم. با قلبی مطمئن در مقابل استهزاء و سرزنش منافقان و بدخواهان و کج فهمان بایستید و با ندای قرآن بر قلبهای مریضشان بگویید که «هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین» (التوبه / ۵۲). دشمنان اسلام باید بدانند که ما پیرو امامی هستیم که در روز عاشورا در راه رضای حق و احیای دین او هجده تن از بهترین جوانان بنی هاشم را تقدیم خدا کرد. پس ما که مولا و مقتدایمان اوست، از شهادت عزیرانمان خوفی نداریم.
آنها بدانند مادرانی که زهرای مرضیه و زینب کبری علیها السلام مقتدایشانند از شهادت نور چشمانشان نه تنها ترسی ندارند، بلکه از صمیم قلب به استقبال آن میروند.
والدین محترم، از اینکه نتوانستم در طول حیاتم حقوق و حدود شما را مطابق آنچه خالق شما و من مقرر فرموده رعایت کنم، معذرت میخواهم. لذا عاجرانه از شما تمنای عفو و گذشت، از تقصیراتم را دارم و همچنین از برادران و خواهران بزرگوارم و تمام اقوام و دوستانی که از من به ایشان اذیتی رسیده، تقاضای گذشت دارم، ان شاء الله که رحمت و مغفرت خداوند همه ما را شامل شود و ما را از دعای خیر فراموش نفرمایید.
به امید پیروزی نهایی حق بر باطل و ظهور حضرت صاحب الزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمود برزگری فیروزآبادی
۱۶/۱/۱۳۶۴
محمود در آخرین دفعهای که به جبهه اعزام میشد، برخلاف دفعات قبل، لباسهای نو برداشت و به همراه خود برد.
در ظهر روز قبل از عملیات، رزمندگان همه مشغول استراحت بودند و اکثراً خواب بودند.
ولی محمود بلند شده بود و سر را بر زانوان گذاشته و آهسته آهسته یک چیزی را زیر لب میگفت و گریه میکرد و این گریه چنان بود که در ضمن اینکه اشک زیادی میریخت، ولی اصلاً صدایش بلند نمیشد تا مبادا ریا شود و حتی من که در کنار او خوابیده بودم و این کار او را نظاره میکردم صدای گریه و زمزمههای او را نمیشنیدم.
خاطرهای که در شب قبل از عملیات، این شهید از خود بر جای گذاشت، سخنرانی درباره مقام و کار و فعل شهید بر طبق آیات قرآن خصوصاً آیه ۱۱۱ سوره توبه «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم ﺑﺄن لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون» (التویه / ۱۱۱) بود. این سخنرانی چنان عاشقانه و عارفانه صورت گرفت که خیلی از رزمندگان در آن شب به تزکیه نفس و تقوا و آمادگی او برای وصال دوست پی بردند. این شهید قبل از آن شب هم سخنرانیهایی داشت ولی هیچ کدام مثل آن شب نبود. گویا به او الهام شده بود که خود او مصداق آیه است و بزودی به بهشت و جنت رضوان خواهد رسید.
من که با مشاهده آن همه اخلاص ونیکی از او تقریباً باورم شده بود که از جمله شهداست، در آخر شب به او گفتم: «حالا که احتمالاً رفتنی هستی، اگر توصیهای و پیامی داری من حاضرم که انجام دهم.» ایشان از من تشکر کرد و گفت: «من قبلاً کارها را آماده کرده و وصیتنامهام را به دست برادرم سپردهام و در این راه اشکالی نمیبینم.» به هر حال نیمههای شب، کاروان دوستان حامل چهرههای منور که ساعاتی بعد در جمع دوستان جایشان خالی میماند به راه افتاد. در راه دوستان برای شهدای فردای آن روز صلوات میفرستادند و از خدا برای آنها طلب رحمت میکردند.
وقتی به خط رسیدیم، آتش و دود و خون همه جا را گرفته بود، لذا در اولین فرصت همگی به تهیه سنگر پرداختیم و محمود نیز در کنار ما بود. با رسیدن وقت نماز، محمود زیر آن همه آتش و دود به نماز پرداخت و ما را بدان توصیه کرد. وقتی من از حال یکی از دوستان از وی پرسیدم، گفت: «دو حالت دارد، یا پیش خدا رفته، یا هنوز در این دارفانی است و او را دوباره میبینیم.» کلام او دوباره ما را به یاد قیامت انداخت و ما را از ترس برحذر داشت. در آخر از ما خواست که برایش دعا کنیم من متوجه شدم که منظورش، دعا برای شهادتش است. چرا که گفت: «شماها برمیگردید ان شاء الله، فقط برای من دعا کنید که...» این تقریباً آخرین گفتار شهید بود.
اما درباره نحوه شهادت او باید ذکر کنم که حدود نیم ساعتی بعد از استقرارمان در سنگر جدید، او برای تجدید وضو به بیرون از سنگر رفت. در بازگشت، در چند متری سنگر، بر اثر اصابت ترکش و موج خمپاره، بی هیچ داد و فریادی شهید شد و به لقاء الله پیوست و جالب اینجاست که رو به کربلا در خون تپید و دوستان را وداع کرد.
به نقل از همرزم شهید: برادر شریفی
روزی از جبهه باز میگشتیم. در بین راه به خاطر خراب شدن اتوبوس مجبور شدیم سوار بر یک کامیون شویم و به سوی شهر خود برویم. در هنگام حساب کردن کرایه، من که لباس بسیجی بر تن داشتم به راننده گفتم: حساب ما (بسیجیان) با سایر مردم فرق دارد. در همین لحظه ، ناگهان محمود ناراحت شد و آهسته با من پر خاش کرد و گفت: مگر تو مزد جبهه را از او میخواهی؟! من از گفته خود خیلی پیشمان شدم و کرایه را کامل پرداختیم.
در سال ۱۳۶۵ پیش از اعزام بزرگ مربوط به کربلای ۵، به علت شروع امتحانات میان ترم، شهید برزگری بعضی از شبها برای درس خواندن به خانه اجارهای من میآمد.
اولین باری که شهید به خانه من آمد، متوجه کم نور بودن چراغ تنها اتاق آن خانه شد. شب بعد یک لامپ ۲۰۰ وات را که برای خوابگاه خریده بود، همراه خود آورد و در اتاق من نصب کرد. در طی آن شبهای پاییزی که در محضرش شرف حضور داشتم، از وضع اقتصادی من با خبر شد. به همین جهت، پس از مراجعه خانواده من به تهران و در طول چند ماهی که تا اعزام به جبهه فرصت باقی بود، همیشه سهمیههای دانشجویی خود را به من میداد و به رغم خودداری این جانب از دریافت سهمیهها، یک بار به خانه برده و به همسرم تحویل داده بود. این امر باعث شد که شهادت او تاثیر بسیار زیادی در جمع خانواده ما بگذارد.
امید است خاطر و یاد این عزیزان، همواره در زندگی مادی ما باقی باشد و خداوند ما را به آنان ملحق فرماید.
ان شاء الله
به مناسبت شهادت دانشجوی شهید محمود برزگری
صداقت برادر عزیز، دانشجوی شهید دانشگاه امام صادق u ، محمود برزگری فیروزآبادی در ایفای عهدی که با جانان خود داشت، در خلعت زیبای شهادت تجلی یافت و او نیز چون مردان و سرداران این قبیله، قفس تن را در بهجتی خونین رها کرد و به میهمانی پروردگار جهانیان شتافت. این جذبه جانبخش که تقدیر هر کس نیست، ما را در غیبت او و یارانش در ماتمی بزرگ مینشاند و اگر جز این بود که خون این عزیزان مایه بقای اسلام و گسترش انقلاب اسلامی گردد، جاداشت تا چشم عالمی بر ایشان خون بگرید. نور چشم ما در مجال کوتاه عمر خود به مرتبتی شایسته و برجسته راه یافت و به ﻣﻸ اعلی شتافت و یاران با وفای وی در دانشگاه امام صادق u سنگر او را در دانشگاه و جبهه که آمیزهای از علم و عمل است، با تلاش و حضور، سرشار نور و معرفت خواهند ساخت.
این جانب به خانواده محترم این شهید عزیز تبریک و تسلیت میگویم و برای آن شهید صادق علو درجات و برای بازماندگان و همرزمانش صبر و اجر خواستارم.
محمد رضا مهدوی کنی
دفعات مشاهده: 3647 بار |
دفعات چاپ: 455 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر