نام پدر: سید محمد علی
شماره شناسنامه: ۲۴۹۲
صادره: دزفول
محل تولد: دزفول
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
سال ورود به دانشگاه: ۱۳۶۳
رشته تحصیلی : معارف اسلامی و علوم سیاسی
تاریخ و محل شهادت: ۲۵/۲/۱۳۶۷ سید صادق
علیمات: بیت المقدس ۶
در یکی از روزهای پاک خدا، هنگامی که خورشید درست در وسط آسمان، حقانیت و ورانیت خویش را نثارمان میکرد و منادیان حق از منارههای مسجد ندای الله اکبر سر میادند، در گرداگرد خانهای از خانههای شهر دزفول، فرشتگان زمین، نوید تولد کودکی از سلاله پیامبر را به ملکوتیان مژده دادند تولد فرزهندی پاک و معصوم که روز دوازده شهریور ماه سال ۱۳۴۵ نخستین روز از بهار عمرش محسوب میشد و باز همان فرشتگان خوب خدا در گوش پدر ومادر این فرزند طنین انداختند که نامش را «سید مهدی» گذارند تا از پاسداران حریم پاک امام مهدی موعود(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) باشد. سید مهدی چهارمین فرزند خانواده بود، گلی زیبا و معطر با چهرهای مظلومانه و تبسمی همیشگی، بسیار جدی و تیزهوش، دارای حجب و حیای خاصی بود که همه را مجذوب خویش میکرد. پسری کوچک با تفکری بزرگ و هوش و استعدادی سرشار. تحصیلات ابتدایی را در دبستان امام با کسب بهترین نمرهها و جوایز متعدد طی کرد و سپس وارد مدرسه راهنمایی دهخدا شد. کم کم با راهنماییها و ارشادات برادش "سید مصطفی" که به عنوان مربی و معلمی دلسوز برای او بود، انقلاب عظیمی در او ایجاد شد. او از همان ابتدای حرکت راستینش به این مساله صریحاً معتقد بود که قبل از هر گونه فعالیت و دیگر سازی باید به خودسازی پرداخت و خودمصداق عینی این مساله بود; به طوری که در تمام امور زندگیاش از روی برنامه و نظم کار میکرد. نمازهای به موقع و اکثراً جماعت و عبادات واجب و مستحبی او، دعاهای خالصانه او، قرائت قرآن و حفظ قرآن او، همه نشانگر تقوا وپاکی او بود.
بعد از اتمام تحصیلات دوره راهنمایی به "دبیرستان سعید نفیسی" وارد و در رشته اقتصاد مشغول درس خواندن شد. او علاوه بر اینکه شاگرد زرنگی محسوب می شد، مسوولیت انجمن اسلامی دبیرستان را داشت و در همین حال در حزب جمهوری اسلامی مشغول فعالیت بود. به خاطر بینش باز فرهنگی و سیاسیاش به عنوان مسوول آموزش شاخه دانش آموزی و مسوول بخش نوجوانان حزب فعالیت میکرد و شبها نیز مسوولیت جلسات قرائت قرآن نوجوانان مساجد "مقومی" و "میثم تمار" را به نحو احسن انجام میداد. ۱۴ ساله بود که جنگ تحمیلی شروع شد. این مرد کوچک آرزوی رفتن به جبهه را در سرد خود میپروراند. در یکی از نوشتههایش گفته است: "در سال ۱۳۵۹ من فقط ۱۴ سال داشتم. قدم کوتاه بود و آرزوی جبهه رفتن بزرگترین آرزویم شده بود" و چون مسوولان از لحاظ جسمی او راواجد شرایط نمیدیدند به جبهه اعزامش نمیکردند و برای اینکه از هیچ تلاشی باز نماند، برای فراگیری اصول اسلامی به مدت سه ماه به قم مشرف شد.
در سال ۱۳۶۱ هنگامی که ۱۶ ساله بود، با اصرار زیادش به جبهه شتافت. در عملیات "والفجر مقدماتی" حضوری فعال داشت و مزه شیرین جبهه را از همان موقع چشید و عاشق جبهه شد. درس میخواند اما در جبهه. اگر هم در کلاس درس حضور مییافت، به گفته خودش او آنجا نبود، بلکه در جبهه و در کنار همرزمانش بود.
در شهریور ماه سال ۱۳۶۳ برادر و بهترین معلم زندگیاش "سید مصطفی" را از دست داد. فقدان برادر او را بسیار متاثر و محزون کرد.
با این حال در تمامی مدت تحصیلاتش هیچ گاه وقفهای در درس خواندنش ایجاد نشد و در همین سال به گرفتن دیپلم نایل آمد. بعداز شرکت در کنکور و قبول شدن، به "دانشگاه امام صادق(علیهالسلام)" راه یافت و در رشته معارف اسلامی وعلوم سیاسی مشغول تحصیل شد. اما باز هم نه در تهران بلکه بیشتر در جبهههای گرم جنوب و فقط موقع امتحانات او را در دانشگاه میشددید و مانند همیشه موفق و ممتاز به یاد دوستان همرزم و اسیرش، آن آزادگان دربند، نامهها نوشته و مقالات زیادی از خود به یادگار گذاشته است که از آن جمله مقاله، "کلاس جنگ" و "معراج دویار" را که با نام مستعار(ع-خ) در روزنامه رسالت در مورخه بهمن و اسنفد ماه ۱۳۶۶ به چاپ رسیده است، میتوان نام برد.
چون به زبانهای انگلیسی و عربی تسلط کافی داشت، از طرف دانشگاه برای تبلیغات اسلامی انتخاب شد و قرار بود در همین سال، همراه کاروانهای حجاج به مکه معظمه مشرف شود.
با وجود این که در لحظه شهادت کمتر از ۲۲ سال داشت، حدود ۷ سال از عمر پر برکت خویش را در بخشهای مختلف جبهه گذارنده و همراه با آن تا پایان سال چهارم دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی، یکی از بهترین و موفق ترین دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) به شمار میآمد.
برای چندمین بار که میخواست به جبهه برود، مشتاق بود و سرازپای نمیشناخت. این بار به جبهه غرب اعزام شد و در سنگر دیدهبانی توپخانه "روی تپه ریشن" مشغول پاسداری از حریم مقدس اسلام بود و درصدد فراهم کردن مقدمات اولیه عملیات بودند که در ظهر روز ۲۸ رمضان، درست هنگامی که خود را برای راز و نیاز با خدایش آماده میساخت، به نمازی راستین در سجادهای خونین به سجدهای حقیقی نایل شد و قابیلیان زمان، آن خفاشان شب پرست صدامی، قلب پاکش را سوراخ کردند و پرنده جان او را از قفس تنگ تنش رها ساختند و او به کمال واقعی خویش دست یافت.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنابر اینکه نوشتن وصیتنامه در مورد دیون امری واجب است، پس قبل از اینکه این نفس حیات قطع شود و تلقیناتم را هنگام دخول در قبر از من بپرسید و من با سکوت محض جوابتان دهم، از هم اکنون که در قید حیاتم اقرار میدارم که «الله ربی» (خدا پروردگارم است) و «محمد(صلیاللهعلیهواله)نبیی» و محمد(صلیاللهعلیهواله)پیامبرم میباشد. «و الاسلام دینی و القرآن کتابی و الکعبه قبلتی و ... واشهد ان لا الله الا الله وحده لاشریک له و ان محمداً r عبده و رسوله و سید النبیین و ان علیاً امیر المومنین و سید الوصیین و امام افترض الله طاعته علی العالمین و ان الحسن و الحسین و علی ابن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی ابن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و الحسن بن علی و القائم الحجه المهدی r (ائمتی)» و (شهادت میدهم که محمد و آنچه آورده است، حق و مرگ حق است و سوال نکیرو منکر حق است و رستاخیز حق است و نشور حق است و صراط حق است و میزان حق است و تطایر کتب حق است و بهشت حق و جهنم حق است و ساعتی که از قبرها محشور میشویم حق است...)
مایل هستم لباس بسیجی یا پیشانی بند، چیزی یا اثری از آثار شجاعت اینچنین خانوادههایی و چنین رزمندگانی در خانههایشان موجود باشد تا همیشه اهل خانه بدانند که در محضر خدا هستند و در محضر پیامبر و ائمه معصومین علیهاالسلام و در محضر شهدای راه حق میباشند تا بانظاره آنها از انجام دادن خلاف فرمان الهی شرم کنند و دیگران هم بدانند که در زمان ما صدر اسلام دیگری پیدا شده و امام حسین(علیهالسلام) این شهید مظلوم کربلا که زمانی بی یاور بود، اکنون یاور دارد و این آثار، آثار این چنین افرادی است و یادآور آنچنان حماسههایی.
در موردمراسم بزرگداشت و در همه امور خیلی اصرار دارم که همیشه به اهداف توجه شود. به هر چیز مینگریم اصل آن را و هدف از آن را ببینیم. هر چیز را همان طور که هست ببینیم، نه آن طور که خود میخواهیم. اما در مورد مراسم بزرگداشت: جدا ازمساله فاتحه خوانی، در تجلیل از افراد غلو نشود که هیچ تاثیری بر مقام اخروی او ندارد و کوتاهی نشود که پیام خون شهید اگر نباشد، خون شهید اثر خودش را نمیگذارد. حد اعتدال رعایت شود و افراد دیگر باید راه شهید را ادامه دهند و این با شعار دادن درست نمیشود. ببینید خصوصیاتش چه بوده و چه هدفی را در زندگی دنبال میکرده و در سخنانش روی چه چیزی تاکید میکرد. اعمالش چگونه بود و پیرو چه کسی بود. ولایت حسین(علیهالسلام) را پذیرفته بود یا یزید را؟ چرا؟
... از همگی طلب عفو و بخشش دارم، درمورد حق الناس که خود موقفی وحشتناک است، اگر از کسی طلب دارم بر او میبخشم و چنانچه به کسی بدهکارم از هر لحاظ چه مادی و معنوی بر من ببخشد و ان شاء الله مقبول درگاه خدای منان افتد و در آخرت عوض دهد.
«کل نفس ذائقه الموت» (هر نفسی مزه مرگ را خواهد چشید) (آل مران / ۱۸۵)
مادر و پدر عزیز دردمندم، قبل از فراق مصطفی حرفهایی برای گفتن داشتم; اما اکنون با شما سخن گفتن واقعاً مشکل است. قبلاً می دانستم فراق فرزند مشکل است. اما از دست دادن یکی از بهترین اعضای خانواده شمهای از واقعیت یک علم خام را برایم ملموس گردانید. خالق دردها خالق داروها نیز هست و همان رب رحیم و دود، وسایل آرامش خاطر افرادی چون ما افراد ضعیف و عجول را فراهم ساخته است و من میدانم که شما خیلی قویتر از آن هستید که بخواهید این تذکرات مرا وسیله آرامش و تسکین خود قرار دهید. با وجود این، ذکر تذکراتی مختصر را در اینجا بیفایده نمیدانم اول آنکه طبق آیه مذکور این مطلب خود به خود واضح است که مرگ یک سنت الهی است و سنن الهی هم لایتغیر و لایتبدل هستند و جای چون و چرا هم ندارند چنانچه حیات ما به دست او بود و رشد و نمو ما نیز به دست او بود، مرگ ما هم به دست اوست و ما همه مملوک او هستیم. چیزی از خود نداشتهایم که ادعای مطالبه داشتم باشیم. اگر اماناتی به طور موقت دادهاند و طبعاً بازپس میگیرند، نباید اظهار شکوه و ناراحتی کنیم که چرا دادی و چرا گرفتی؟ و مرگ هم سراغ همه میآید، منتها ما باید سعی کنیم این مرگ به گونهای آبرومندانه باشد. از خدا بخواهیم شهادت فی سبیل الله را و شهادت عزتمندانه را و عاقبت بخیری در راهش را و آمرزش قبل از موت و راحت بعد از موت و آسانی در حساب را. آری اینها فوز است و ارزش دارد. دیگر اینکه انسان در هر مقامی باشد، در هر درجهای باشد باید به مقامات و درجات بالاتر نگاه کند نه به درجات پایینتر از خود، در مسایل معنوی این گونه باشد و در مسایل مادی به درجات پایین تر نگاه کند نه به درجات بالاتر. بنابراین توصیهام این است که به پدر و مادران شهیدان نگاه کنید و به آنها که بیش از یک و دو شهید دادهاند، افتخار کنید که سرانجام شما هم در این انقلاب عظیم الهی سهمی داشتهاید و خدای نکرده اظهار ناراحتی از انقلاب نکنید که نمیکنید، بینشها باید بینش الهی باشد. بینش امام گونه باشد. امام میفرماید از خدا بخواهید که شما را توفیق بدهد، توفیق شهادت بدهد، توفیق عزت بدهد، شهادت عزت شماست. منطق، منطق صدر اسلام است که اگر بکشیم، بهشت میرویم و اگر کشته بشویم، بهشت میرویم. این منطق شکست ندارد. خلاصه مادر و پدر عزیز، دل قوی دارید که اگر توفیق شهادت یافتم، در بهشت از شما استقبال خواهم کرد و جای هیچ حزن و اندوهی نیست که خداوند در وعدهاش هیچ تخلف نمیکند. امیدوارم خداوند تعالی همان طور که در دنیا بنده مسلمان خدا بودیم در آخرت هم ما را متنعم به نعمات بهشت موعودش بفرماید و آنچنان او در نظرها بزرگ باشد که هر چه غیر اوست، کوچک نمایان شوند که واقعاً کوچکند و بلکه هیچند و اوست که همه است. خدایا، بارالها، معبودا، قلوب و بازوان رزمنداگان اسلام را قوی فرما و ملت را صبور دار و پیروزی و فرج بعد از سختی را قریب فرمای ودشمنان اسلام را خوار و زبون دار و امام مهدی(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را به فریادمان برسان. خدایا پدر و مادرمان ما را به تو سپردهاند و تو این چنین سرنوشتی را بر ما مقدر ساختی و اکنون ما آنها را به تو میسپاریم و سرنوشت خیر و مبارکی را بر آنها مقدر فرمای، به گونهای که همدیگر را کنار حوض کوثر در نزد رسول الله(صلیاللهعلیهواله)و فاطمه علیهاالسلام ملاقات کنیم و با اجداد طاهرمان محشور گردیم «ان شاء الله تعالی»
یاد وداع امام حسین علیها السلام با یاران و فرزندش علی اکبر که تسکین دهنده همه داغداران است! اما این بنده حقیر در ایام حیات خود با برادران زیادی برخورد داشتهام که طبیعتاً امکان خطاهایی میرود، بدین وسیله از همه و همه معذرت خواهی و طلب بخشش میکنم. توصیهام به همه ایمان و توکل به خدا، حفظ وحدت و پیروی محض از مقام ولایت فقیه است و صبر در جهاد که از خود جهاد بسی مشکلتر است و توصیه به عاشقان سلوک الهی سه کلمه است، «تقوا، مراقبه، اخلاص» و از همه مهمتر پیروی محض از ولایت فقیه است، او را تنها نگذارید و نیز از او جلوتر نروید که هلاکت است و از او عقب نمانید که گمراهی است. از همه التماس دعا دارم و عاقبت بخیری را برای همه طلب میکنم.
سید مهدی حیاتی رکنی
جزیره مجنون ۱۱/۱/۱۳۶۴ یا ۱۴/۶/۱۳۶۵
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین والسلام علی خیر خلقه محمد و آله اجمعین
سپاس بیکران به درگاه باری تعالی که به وجودمان آورد و ما را تغذیه کرد و تربتتمان را بر عهده گرفت و هدایتمان نمود; اگر از مهتدین باشیم. «الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله» (الاعراف ۴۳) حمد مخصوص ذات اقدسش میباشد که در صراط حق قرارمان داد.
لیاقت ماندن و گام زدن در این راه را داشته باشیم و عاقبتمان را ختم به خیر بفرماید، که از این صراط حق نلغزیم و به پرتگاه هلاکت و وادی ضلالت سقوط نکنیم.
بهترین، پاکترین، خالص ترین سلامها و درودها نثار رسول معظم، حضرت محمد(صلیاللهعلیهواله) که مایه هدایت بشر از گمراهی بود و هست و به شیطان و شیطانها ثابت کرد که بشر هم به جایی میرسد که بجز خدا نبیند ولیاقت سجده را دارد. چرا که او میتواند تا «قاب قوسین او ادنی» (النجم / ۹) برسد که ملکیان هم نتوانستند و سلام بر او که «کون و مافیه» همه برای او خلق شده و همه ما بر سفره مهمانی آن سرور بزرگوار نشسته، ریزه خواری میکنیم و بهترین درودها نثار ائمه معصومین علیهم السلام که همه هستی خود را در راه حق فدا کردند و برای ما چراغهای هدایت و معادن علم و معرفت بوده و هستند و سلام بر رهبر کبیر انقلاب،آن که قلمها در وصفش خسته شوند و درمانده گردند و زبانها در توصیفش باز مانند و قلبهای محب او با یاد نامش به لرزه افتد و هراسان گردد و درود خدا بر کسانی که ولایت چنین مولایی را پذیرفتهاند وسلام بر بندگان صالح خدا و متنعمین درگاه ربوبی از صالحین و صادقین و شهدا و درود خدا بر خانوادههای صابر و شاکر شهدا و اسرار و مفقودان که درس شجاعت و صبر را در کلاسهای خونین کربلای ایران تدریس میکنند و لعنت خدا بر گمراهان و مغضوبین و ستمگران و مفسدان روی زمین و نفرین خدا بر منافقان کور دل از قابیلیان زمان و اولاد ناخلفش تاکنون، از فرعونیان تا یزیدیان و تا یزید زمان ما صدام کافر و لعنت بر استکبار شرق و غرب و ظالمان عصر ما و مزدوران آنها. اما بعد از اظهار تولی به دوستان خدا و تبری از دشمنان خدا
سلام بر دوستان عزیزی که چند صباحی با همدیگر معاشرتی داشتیم و شاید انتظار توصیههایی داشته باشند. البته خود را ﻣﺴﻠﻤﴼ لایق آن نمیدانم که کسی را نصیحت یا توصیه آن چنانی بکنم. ولی به هر حال این احتمال را میدهم که شاید این گفتهها هر چند تکراری میتواند تذکری باشد که «فان الذکری تنفع المونین » (الذاریات / ۵۵) و نیز اتمام حجتی است برای کسانی که خود را به خواب زدهاند " یجعلون اصابعهم فی آذانهم " (البقره / ۱۹) انگشت در گوش فرو کردهاند و چشمها فرو بستهاند و شاید مفری و راه توجیهی بیابند که از این سئوولیتها بگریزند. اما بد طریقی برگزیدهاند ؛چون جز خسران دنیا و آخرت چیز دیگری به همراه ندارند.
دوستان و برادران عزیز، توصیه میکنم که به مساله خودسازی خوب توجه کنیم . خودسازی بدنی زمان انقلاب را فراموش نکنیم، هم خودسازی روحی و هم بدنی. دقت کنید که غرق در مادیات نشوید و در این مورد دچار افراط و تفریطهای بیجا نشویم. مبادا کنج اتاق نشسته، ادای زهد درآوردن را کاری از پیش بردن بدانیم. تسبیح گرفتن و عطر زدن و لباس فلان طور پوشیدن و دنبال مدهای روز گشتن، مشکل دیگری از مدپرستی زمان طاغوت است که امروزه باچهره دیگری میخواهد من و توی نسل جوان را بفریبد. مبادا گول بخوریم.
«کتاب فرهنگنامه اخلاق » را که مدتها به دنبالش میگشتی، اکنون در لابه لای خاکهای سنگر مییابی. واژه اخلاص اکنون به صورت یک تصویر و یک عینیت در مقابل چشمانت مجسم میشوند و "حق الیقین و علم الیقین" که تاکنون هم ردیف بودند. ولی اینک به خوبی والایی حق الیقین بر علم الیقین تو آشکار میشود.
اول باید از عبد بودن خود مطمئن شد و بعد متاثر از عبودیت خدا هر تاثیر غیر الهی را از خود دور کرد.
«عاشق شهادت» تا «مدعی عشق به شهادت» فرسنگها اختلاف دارند. عاشق شهادت برای رسیدن به مطلوب خودش یکدم از تلاش باز نمیایستد و آنقدر میماند تا پاداش نیک این ماندن را با یک قطره خون در وسط «نون» «پایان» زندگی یک عاشق به یادگار گذارد.
در مورد درس و علم باید بگویم
که ای برادران عزیز، اکنونکه انقلاب ما وملت ما و کلاً موقعیت جهانی اسلام و مسلمین در وضعیت خاصی به سر میبرد، با کمی تحقیق از وضع موجود میتوان براحتی درک کرد که نیاز مبرمی به وجود مسلمان متخصص احساس میشود و چقدر خوب است که این حدیث با آب طلا نوشته شود که میفرماید: «اگر بدانید که علم چه ارزشی دارد، اگر به پیمودن دریاها و ریختن خونها هم باشد، دنبالش می روید.»
برادران عزیز، اگر نبودن مدیریتهای صحیح را در جامعه ببینید، اگر صحنههای دلخراش گرسنگان و مستضعفان را بنگرید، اگر آمارهای تلفات کودکان گرسنه و مریض کشورهای مسلمان را بنگرید، اگر مشکلات و معضلات کمرشکن جامعه را که بر گرده دولت فشار میآورد بدانید، اگر فقر فرهنگی را در جامعه مشاهده کنید، اگر بدانید اسلام همراه با تکنولوژی چه تفاوتی با اسلام بدون تکنولوژی پیشرفته امروزی دارد و چه اثری در پذیرش دعوت جهانی اسلام خواهد داشت، شاید روزی با من هم عقیده شوید که اگر یک لحظه میتوانید، مطالعه کنید، این فرصت را از دست ندهید.
در مورد اخلاق، توصیهام این است که باید اهمیت ویژهای به آن داده شود. زندگی روزمره ما اگر به آن توجه نکنیم، مثل جریان رودخانه ما را همراه خودش میبرد و این توجه به اخلاقیات است که میتواند ما را کنترل کند و باید توجه داشت که اخلاق علم نیست. عمل است، همان عکس العمل تو در میدانهای آزمایش زندگی، اخلاق تو میباشدو چیزی نیست که فرا گرفتنی باشد و همان اصولی است که منطبق با فطرات آدمی است. شاید بهترین حسن ختام این قلم فرساییها توصیه به قرآن باشد. برادرانم، اگر همه چیز خود را از دست بدهید ولی قرآن را حفظ کنید. قرآن تنها منبع نوری است که براحتی در اختیار ماست. میتوانیم از آن مستقیما کسب فیض کنیم. قرائت و حفظ قرآن و احترام به آن توفیق میآورد و قرآن شفیع ما در روز قیامت خواهد بود، اگر آن را ضایع نسازیم. ان شاء الله
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پادگان کرخه – ۱۴/۶/۱۳۶۵
در محیط دانشگاه با ایشان آشنا شدم. همراه با شهید حیاتی رکنی در یک گروه طرح و نقشه در زمینه اطلاعات و شیوه نقشه خوانی آموزش میدیدیم. در جبهه هر کس رفیق و همراهی داشت و با او انسی پیدا میکرد و من چنین احساس و حالتی را با شهید حیاتی رکنی داشتم. احساس میکردم که حیاتی، یک جوان بسیار لطیف است ساعتها با هم روی سیمانهای کف چادر مینشستیم و شبها به آسمان پرستاره جنوب نگاه میکردیم و با هم صبحتهای طولانی داشتیم او روح مواج و پرتلاطمی داشت و همیشه آماده پرواز بود و لطافتهایی را میدید که ما متوجه آن نمیشدیم . در مسایل دینی نیز بسیار حساس و قید بود. در زمینه درس نیز با همان قدرت و توانی که درجنگ داشت، فعالیت میکرد و تکلیفش را در زمینه درس ادا میکرد.
بعدها سفری همراه با شهید حیاتی و یکی از دوستان به مشهد داشتیم. همبستگی و همدلی که بین ما بود، سفر را از هر جهت برای ما مطلوب و پر ثمر کرده بود. در مشهد یکی از روزهایی که ایشان روزه داشتند، قصد رفتن به یکی از مساجد که جناب آقای طباطبایی از بزرگان و علمای مشهد در آنجا بودند، کردیم. اما متاسفانه تا یکی دو ساعت بعد از مغرب ما همچنان به دنبال مسجد میگشتیم. هوا سرد و زمین یخبندان بود. در بین راه ایشان بشدت زمین خورد و کف دستهایش با خراشیده شدن بر روی یخهای خیابان بشدت زخمی و خونی شد. من با خودم فکر میکردم، چرا این جوان با وجود اینکه پیشنهاد رفتن به مسجد از طرف ما بود و او در بین راه زمین خورده و زخمی شده بود و علاوه بر آن روزه هم داشت، هیچ اظهار ناراحتی و ﺗﺄلمی نمیکند و هیچ خم به ابرو نمیآورد. این روحیه در ارتباطات اجتماعی بسیار ﻣﺴﺄله مهمی است؛ و انسان تا درونش بزرگ و دارای پشتوانه نباشد نمیتواند این گونه رفتاری داشته باشد.
در مشهد، شهید حیاتی رکنی قصد داشت عکسی با پردههای نقاشی شده گنبد و بارگاه حضرت رضا علیها السلام بیندازد. من مخالفت میکردم و میگفتم این چه عکسی است! اما ایشان اصرار داشت که عکس بیندازد. در نهایت ایشان جملهای گفت که شاید از مدتی قبل قصد گفتن آن را داشت و البته قصد قانع کردن ما را هم داشت. او گفت: «این عکس را بگیرید، یک روزی به دردتان میخورد.» بعد از شهادت ایشان از جمله زیباترین خاطرات، همین عکس است. اتفاقاً در آن عکس، نوک کفشهای او به علت راه رفتن فراوان در روی برف خیس شده بود! این ﻣﺴﺄله مرا به یاد انسانی میاندازد که از وجودش صبر، تحمل، گذشت ، تسامح و لطافت روح میبارید.
و در نهایت
از جمله چیزهایی که برای من خاطره است، اشتیاق زائد الوصف ایشان نسبت به نماز اول وقت بود. گذشت و عفو و بخشش او قابل تحسین بود. ندیدم از کسی غیبت کند. زمانی که خبر شهادتش را شنیدم، بسیار ﻣﺘﺄلم شدم. فردی منضبط، صبور، پاک نیت، خدایی ودین باور از مجموعه دانشگاه از دست رفت. خداوند تبارک و تعالی او و همه شهدا را مورد رحمت واسعه خود قرار دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
صداقت برادر عزیز، دانشجوی شهید دانشگاه امام صادق u سید مهدی حیاتی رکنی در ایفای عهدی که با جانان خود داشت، در خلعت زیبای شهادت تجلی یافت و او چون مردان و سرداران این قبیله، قفس تن را در بهجتی خونین رها کرد و به میهمانی پروردگار جهانیان شتافت.
این جذبه جانبخش که تقدیر هر کس نیست، ما را در غیبت او و یارانش به ماتمی بزرگ مینشاند و اگر جز این بود که خون این عزیزان مایه بقای اسلام و گسترش انقلاب اسلامی گردد، جا داشت تا چشم عالمی بر ایشان خون بگرید. نور چشم ما، در مجال کوتاه عمر خود به مرتبتی شایسته و برجسته راه یافت و به ملا اعلی شتافت و یاران با وفای وی در دانشگاه امام صادق u سنگر او را در دانشگاه و جبهه که آمیزهای از علم و عمل میباشد، با تلاش و حضور سرشار از نور و معرفت خواهند ساخت.
اینجانب به خانواده محترم این شهید عزیز تبریک و تسلیت میگویم و برای آن شهید صادق علو درجات و برای بازماندگان وهمرزمانش صبر و اجر خواستارم.
محمد رضا مهدوی کنی