باسمه تعالی
فلسفه و روش شناسی اقتصاد اسلامی
اقتصاد اسلامی همچون هر دانشی دیگر محفوف در مبادی فلسفی و مابعدالطبیعی خاص خود است. یک نگاه درجه دو به اقتصاد اسلامی و به مبادی معرفتی و روشی عالمان اقتصاد اسلامی، در تولید این علم، ما را به مجموعه ادبیاتی اعم با عنوان فلسفه اقتصاد اسلامی و اخصّ از آن یعنی "روش شناسی اقتصاد اسلامی" رهنمون می شود که یک دانش درجه دوم و مضاف است. اقتصاددانان اسلامی نیز همانند هر عالم دیگری، در علم ورزی نظری و عملی خود، چه آگاه و چه ناخودآگاه، روش دارند و با ابتناء بر اصول و بنیانها و خطوط راهنمای متلائم با اندیشه و معارف اسلامی در راه تولید علم گام برمی دارند. اما از آنجا که موضوع شناخت، گستره شناخت، نوع شناخت، هدف شناخت، مبادی شناخت و سایر مولفه ها و ابعاد شناخت، همیشه یکسان نیست لذا منطقاً انتظار می رود که روش تعامل و رابطه فاعل شناسا با موضوع و نیل به شناخت نیز متمایز باشد. بدین ترتیب اقتصاد اسلامی ضمن اشتراکاتی که در روش شناسی با دانش اقتصاد مدرن دارد، اجمالاً از آن متفاوت است. مطلب را در چند نکته می توان دنبال کرد.
نکته اول) روش ورود به ادبیات روش شناسی اقتصاد اسلامی نیز، همچون سایر علوم است و لذا بحث را از انواع معرفتها و روشها و سوالات روش شناختی عام آغاز می کنیم. اگر معرفت (دانش اقتصاد) را، محصول مواجهه انسان (اقتصاددان و اقتصادپژوه) به عنوان یک فاعل شناسا با واقعیت خارجی خودش (اقتصاد) بدانیم، این مواجهه منطقاً در دو عرصه تعریف می شود: اول، مواجهه ای نظری و اپیستمیک (epistemic) برای توصیف و تبیین نفس الامر واقع خارجی (اقتصاد یا پدیده ها و رفتارهای اقتصادی) "آنگونه که هست"؛ دوم، مواجهه ای عملی و تکنه ای (techne) برای خلق و اقامه واقعیت مطلوب، "آنگونه که بایسته و شایسته است". اما بدیهی است که اقتصاددان مسلمان چون در مبادی هستی شناختی، انسان شناختی، غایت شناختی، معرفت شناختی و تکلیف شناختی خود ریشه در معارف عقلی و نقلی اسلامی دارد و لذا خروجی دستگاه معرفتی چنین پژوهشگری چه در باب نظری و چه در باب عملی، صبغه ای متمایز خواهد یافت.
ابتدا به مقوله نظر نگاهی می اندازیم. اقتصاددان اسلامی همچون هر اقتصاددان دیگری در تولید یک علم نظری، مشمول بحث ادراکات حقیقی است و با انواع روشهای عقلی، نقلی، تجربی، تفهّمی، .... و حتی گاه شهودی، یا در پی اِخبار و توضیح از چیستی و چرایی پدیده های اقتصادی، پویایی ها و تحولات مختلف آنهاست و یا به تبیین سببی - مسببی یا علّی - معلولی از مسائل و روابط اقتصادی می پردازد. یافته های وی نیز همچون هر عالم دیگری، حسب انطباق بر نفس الامر خارجی، موضوع صدق و کذب قرار می گیرد. در بخش عمده ای از این مجال یعنی "توصیف واقعیت"، اقتصاددان اسلامی همپای سایر اقتصاددانان دنیا، مشارکتی جهانی دارد در پی پاسخ به همان سوالاتی است که رقبا از سایر مکاتب نیز هستند. فی المثل در توضیح روند نقدینگی، فقر، درجه تمرکز بازار، ادوار تجاری و رشد و بسیاری دیگر از سوالات رایج دانش اقتصاد؛ همان تفاوتهایی که مکتب لوزان فرانسه را از کمبریج و یا مکتب سوئد را از اتریش متمایز ساخته، یافته های اقتصاددانان اسلامی را نیز می تواند متفاوت از سایرین کند و ایشان نیز همچون هر مکتب متعارف اقتصادی، این فرصت را دارند تا با خلاقیت و نوآوری، مانورهای تئوریک جدیدی به دنیای علم معرفی کنند. همچون اقتصاددانی در مراکز علمی غرب که تاریخی از اندیشه ها دارد تا در باب ارزش و قیمت بیاندیشد و یا چتر در روز بارانی را از چتر در روز آفتابی متفاوت ببیند، اقتصاددان مسلمان نیز هزاره ای از تاریخ معارف، احکام و اندیشه ها در باب ارزش و قیمت و تمایزی بین ارزش یخ در تابستان و یخ در زمستان دارد. ولی اینکه این آزادی را داشته باشد که مثلاً در زمره والراسیها باشند یا واقعیت را از منظر پنجره ناوالراسیها بنگرند، محل مناقشه معرفت شناختی است. چه اینکه نظریه پردازی در چارچوب نئوکلاسیکی والراسی یا هر چارچوب دیگری، منوط به پذیرش مبادی فلسفی آن و یا اثبات تطابق آنها با مبادی فلسفی اسلامی است. ساده سازی افراطی، تکه تکه شدن حیات انسانی، هویتهای غیرانسانی یکسویه و مطلق انگارانه، نظریه پردازیهای بی زمان (atemporal) تکیه بیش از حد بر نوعی خاص از تجربه، و مصادره به مطلوب ابزارگرایانه، مقبول واقع گرایی اندیشه اسلامی نیست.
نظریه پردازی اقتصاددان مسلمان در رقابت با اقتصاددانان دنیا، مشمول ابزارهای آزمون و اثبات و تایید است و هرگونه تفاوت در روش شناسی نظری و تجربی، با این ادعاست که علم اسلامی توان بازنمایی بیشتری نسبت به سایر مکاتب روش شناختی رقیب دارد. مداقّه روش شناختی این آگاهی را به اقتصاددان اسلامی می دهد که ولو در شناخت نظری بسیاری از مسائل اقتصادی می باید روشی تجربی در پی گیرد، اما قطعاً تجربه گرایی اقتصاددان مسلمان به دور از تجربه مسلکی هابز و کنت و استیوارت میل، می باید قرابتی با تجربه مسلکی ابن سینا و ملاصدرا داشته باشد؛ و هرچند نیازمند اثبات فرضیات خود است اما تشبّث به گونه های مختلف اثبات گرایی و از استفاده هر مسلک تاییدگرایانه ای، عاری از خطا نیست. اقتصاددان مسلمان همچون اسلاف خویش در استفاده از زبان هندسه، جبر، مثلثات و ریاضی، برای حکایت از واقعیت پیشرو است، در عین حال اسیر سیطره کمیّت و مکانیسیسم ریاضی زده مدرن نیست و آن را ابزاری غیر معرفتی برای دفع منتقدان قرار نمی دهد.
اما در "تبیین" ، هویتی متمایزتر از "توصیف" دارد. اقتصاددان مسلمان، در کشف روابط سببی – مسبّبی به ارائه توصیفات آماری ساده از "تعاقب" ها مثل "همبستگی" و "کوواریانس" و "رگرسیون" ، بسنده نمی کند و به دور از سنّت فلسفی هیوم، در پی کشف روابط علّی-معلولی بر می آید. فی المثل صرف برقراری یک همبستگی ساده مثبت بین حجم پول و تورم، یا رابطه منفی بین تورم و بیکاری، نظریه نمی دهد.
با تمام تمایزها و تفاوتهای فوق الذکر در روش شناسی نظریه پردازی و کشف، اما اختلاف اصلی اقتصاددان مسلمان از اقتصاددان غیر اسلامی در روش شناسی، در مقام علم عملی و انکشاف و خلق واقعیات مطلوب رقم می خورد. اقتصاددان اسلامی، چون در رادیکالیسم ذاتی و جزم گرایی افراطی دکارتی رشد نکرده نیازی به رتوریک (لفّاظی) و حقّه روش شناختی اثباتی-هنجاری (پی رو مینی،صص ۷۹-۷۴،) ندارد و نه خود در اسارت آن است و نه آن را به پوششی برای ایده آلیسم، ابزاری برای دگماتیسم و فاشیسم دانشگاهی، نقاب بی طرفی و ارزش خنثایی برای ایدئولوژی مدرن، و بهانه ای برای جایگزینی ارزشها و کرامت انسانی با ارزشهای غیرانسانی قرار می دهد. بلکه همسو با سنت معرفتی جمیع فلاسفه یونانی و اسلامی، دوگان نظری-عملی را در عقل، علم و حکمت ساری می داند و از اینرو علاوه بر ادراکات حقیقی، ادراکات اعتباری و عملی نیز می آفریند و علم اقتصاد را بدون این دو کامل نمی بیند. آموزه تطابق تکوین-فطرت-تشریع، این اطمینان را به اقتصاددان مسلمان می دهد که ضمن ملازمه هست و باید، یافته های نظری را چراغ راهی برای کشف نظر شارع مقدس؛ و احکام شرع را مُشعر به کشف مصالح و مفاسد واقعی و مکانیسم پدیده های اقتصادی و ضامن رئالیسم بداند (موسی صدر، ۱۳۸۹). و لذا عاقلانه و عالمانه، با قبول ربوبیّت تشریعی خدا، بنیان ادراکات عملی خود را احکام و معارف فقهی و اخلاقی دین مبین اسلام می گذارد و با تکیه بر آیات الاحکام و سنن و سیَر معصومین علیهم السلام، فقه الاقتصاد را تئوری واقعی و کامل اداره و مدیریت شؤونات اقتصادی انسان می داند. در تولید علم عملی، در پی خلق و اقامه واقعیت مطلوب است و لذا بدون فروکاست(reduction) افراطی واقعیت و ساحتهای انسان (الانصاری، ۲۰۰۶)، غوطه ور شدن در باتلاق "ابزارگرایی" و "ایده آلیسم" افراطی، ابزارگرایی، و یا آن که مجبور به انفکاک علوم نظری از علوم عملی (و به تعبیر رایج ارزشها از دانشها) باشد، ابزارهایی از جنس اعتبار (مثل تشبیه و مجاز و استعاره و ...) خلق می کند تا واقعیت نامطلوب موجود را به سوی مطلوب تدبیر، تمشیت، کنترل، برنامه ریزی، مقررات گذاری، سیاست و حکمرانی کند. برساخته های معرفتی وی در این مجال، نه موضوع صدق-کذب؛ بلکه موضوع حُسن - قُبح و حق - باطل قرار می گیرند و چون متکی بر وحی الوهی است، اقرب به صواب و سعادت است. در این مسیر بیشترین تمایز اقتصاددان اسلامی با رقبا در تعریف واقعیت مطلوب و سعادت انسان، و بیشترین اشتراک وی در روشها و ابزارهای تمشیت و اجراست. هرچند که چون روشها و ابزارها را خنثی نمی داند، مشی پالایشی خود نسبت به آنها و دغدغه سازگاری آنها با مبادی و اصول را همیشه دارد. با این تفاوت که چه در نظر و چه در عمل خودبسنده و تنها نیست و با ایمان به غیب هم، هم واقعیات و روابط و اتفاقات را محسوس و مادی محض نمی داند و هم در نیل به مطلوب مستظهر به هدایت الهی و همه هستی است. و همین استظهار است که موجب می شود خود را مقهور ابزارها، نظامها، فرهنگها، علم و فناوری نبیند و به استفاده از آنها و به خدمت درآوردن آنها برای انسان دست یازد.
نکته دوم) اقتصاددان مسلمان، برگرفته از آموزه های قرآنی و شریعت اسلامی، "واحد تحلیل" خود را "مبادله"، "تعامل"، و "قرارداد" قرار می دهد؛ نهادها (قواعد بازی) را در ضمن حدود و احکام الهی مهمترین بخش اقتصاد اسلامی؛ و "اطلاعات" و "انگیزه ها" را مهمترین عنصر تاثیرگذار در شناخت پویایی ها می داند. دوگانهای متعارف دانش اقتصاد چپ و راست، اصالت فرد-جمع؛ مالکیت و نفع شخصی-عمومی؛ مادی-معنوی؛ عقل-عشق؛ دین-دنیا؛ زمینی-آسمانی؛ حقیقی-اعتباری؛ جهانشمولی-محلی گرایی؛ و ... را قبول ندارد و همه را تؤامان و در عین حال، درست می داند. از اینرو بلحاظ روش شناختی ناگزیر از روشهای پیچیدگی (complexity)، رئالیسم چندگانه، استقراء متوالی و متکامل، و غیر پوزیتویستی است.
اقتصاددان اسلامی، از دایره تعادل و توازن خارج نمی شود و سعی بر این دارد تا در چارچوب معرفت دینی و مبتنی بر نقل، روش شناسی های مختلف عقلی-قیاسی، تجربی-استقرائی، و ... را در نظمی متوازن گرده هم آورد و بدین ترتیب واقعیت پیچیده چندوجهی را به صید تور معرفت درآورد. فی المثل ترکیبی متوازن از انسان شناسی پَسینی تجربی و انسان شناسی پیشینی فلسفی (فطری) دارد تا نه انسانها را صرفاً گرگ یکدیگر یا حیوانهایی متلذذ بداند، و نه در کمدی الهی دانته و تعریف فرشته گونه از انسان مست شود. در احکام ناظر بر رفتار انسانی، هم گزاره های جهانشمول دارد و هم گزاره های مشحون از اقتضائات زمان و مکان. اصالتها را توأمان و همزمان به فرد و جمع؛ به ساحت فردی و عمومی، و به نفع شخصی (حبّ ذات) و دیگردوستی می دهد. مبادی انتولوژیک اقتصاددان اسلامی، به وی اجازه نمی دهد تا ساحات انسانی را در واقع منفک از یکدیگر ببیند و صحبت از "انسان اقتصادی" به میان آورد. در اقتصاد اسلامی در تعیین مصادیق ثبات و تغییر با مکاتب رقیب تفاوتهای اساسی دارد. عناصر، مولفه ها، روابط و متغیرهایی که در بستر زمان و مکان در نظریه پردازی نئوکلاسیک همگن فرض می شود، اغلب در سنت نظریه پردازی و نظام سازی اسلامی ساده انگارانه و همگن تلقی نمی شوند.
نکته سوم) مطالعه روش شناختی هر دانشی به مثابه یک دانشِ دانش یا علم درجه دو، در دو مقام ممکن است. اول مطالعه ای پسینی نسبت به علم، که ماهیتی توصیفی دارد و در آن به تحلیل تاریخی در مبادی علمی و غیر علمی آن علم می پردازند؛ تاریخ تحولات نظری آن علم را بازسازی عقلی می کنند؛ اجزا و عناصر درونی این علم را تحلیل منطقی می کنند؛ و یا رفتار جمعی عالمان آن علم را با رویکردی فلسفی، تاریخی، روانشناختی و جامعه شناختی و ..... تبیین می کنند. بدیهی است استفاده از هر رویکردی، روش شناسی علم را به صبغه آن رویکرد در می آورد. در این صورت با فلسفه اقتصاد اسلامی یا روش شناسی اقتصاد اسلامیِ پَسینی مواجهیم. اما روش شناسی اقتصاد اسلامی پیشینی هم متصور است که جوهره توصیه ای دارد و بر خلاف اولی عبارت است از شبیه سازی روش شناختی و مبادی فلسفی آن علم به نحو پیشینی. در این مقام هرچند دانش سازمان یافته ای از نظریات و الگوریتمهای تحلیلی و تدبیری اقتصاد اسلامی به معنای حقیقی آن وجود نداشته باشد، اما از آنجایی که دانش اقتصاد اسلامی جدا و بریده از فضای اندیشه اسلامی نبوده و مبادی و اصول آن لاجرم می باید با مبادی مابعدالطبیعی اسلامی اعم از هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، غایت شناسی، تکلیف شناسی و ... اسلام، متلائم و سازگار باشد، و لذا منطقاً و بنحوی پیشینی می توان قبل از هرگونه نظریه پردازی و تولید دانش و یا در فرایند آن، نسبت به بایدها و نبایدهای روش شناختی یک معرفت اسلامی، خطوطی گاه کلی و گاه تفصیلی و جزئی را ترسیم کرد. به عبارت دیگر طرح شالوده روش شناختی علمی دینی چون اقتصاد اسلامی، را پیشاپیش و منبعث از مبادی معرفت شناختی مقبول معارف عقلی و نقلی اسلام، می توان درانداخت.
نکته چهارم) اقتصاد اسلامی، همانند اکثر علوم از جمله دانش اقتصاد، دانشی تک پایه و بسیط نیست. وقتی می گوییم "اقتصاد اسلامی"، مجموعه ای از دانشهای نظری و عملی از جمله "فلسفه اقتصاد اسلامی"، "فلسفه اقتصادی اسلامی"، "فقه الاقتصاد اسلامی"، "اخلاق اقتصادی اسلامی"، "تدبیر منزل" و "سیاست مُدُن در عرصه اقتصاد"، "تاریخ اقتصادی نظریات و وقایع اسلامی"، "علم الحدیث" و .... مدّنظر است و لذا همچنانکه سخن از روش شناسی دانش اقتصاد مدرن، فارغ از بحث در باب روش شناسی علوم تشکیل دهنده آن مثل آمار، ریاضی و تاریخ و حقوق و ... نیست، درباره روش شناسی اقتصاد اسلامی نیز می باید حسب مجموعه دیسیپلینهای مختلفی که در نظمی موزاییک وار، و رهیافتی تلفیقی، چند رشته ای و میان رشته ای، دانش اقتصاد اسلامی را به وجود آورده اند، به تفکیک از تک تک روشهای علمی هریک از این دیسیپلینها و مشارکت آنها در تولید دانش اقتصاد اسلامی گزارش کرد. این چنین است که اقتصاددان اسلامی، گاه به همان میزان که نیازمند آشنایی با روشهای تحقیق و تولید علم کمّی و کیفی است، نیازمند روشهای علم الالفاظ (مثل هرمنوتیک، رتوریک، سمانتیک و ...)، روشهای تاریخی و یا روش استنباط فقهی و علم اصول فقه نیز برای استنباط نظر شارع و یا سیره امامان و یا شناخت عرف خاص و عام از متشرعین است. چراکه اقتصاددان اسلامی بدلیل جایگاه خاص متن مقدس قرآن و نصوص روایی و تاریخی از گفتارها و رفتارها و تقریرات نبی اکرم (ص)، اصحاب ایشان، امامان علیهم السلام و علمای اسلامی در طول تاریخ، از روشهای فهم متن و زبانشناسی، نمی تواند بدور باشد. لذا همچون اقتصاددانان سنت دانشگاهی غرب، که به سادگی می توانند تفکیک زیرـرشته های علمی اقتصاد را از هم اعلام کنند و اخلاق اقتصادی، حقوق اقتصادی، تاریخ اقتصادی، اقتصاد ریاضی، اقتصاد پولی و ... را به عالمانی متمایز و روشهایی مستقل بسپارند، در سنت پژوهشی اقتصاد اسلامی نیز، ضمن اینکه نیازمند استفاده از روش شناسی های تلفیقی و ترکیبی هستیم (میرآخور، ۲۰۰۵)، اما تقسیم کار بین متخصصان مختلف اقتصاد اسلامی در شاخه های فقه، قرآن، حدیث، کلام، فلسفه، معرفت شناسی، روانشناسی، تاریخ، نظام سازی، و گرایشهای تخصصی متعارف موضوعی در دانش اقتصاد مثل اقتصاد پولی، اقتصاد مالی، اقتصاد منابع، و .... الزامی است. نمونه ای از این روش شناسی ترکیبی را در کشف و استخراج مکتب اقتصادی اسلام و یا نظام سازی در اقتصاد اسلامی و اثبات حجیّت آن می بینیم که توسط شهید سیدمحمدباقر صدر ابداع و معرفی شد و مجموعه از همه اصول استنباط فقهی؛ مناط گیری از مجموعه احکام و استنباطات فقهای عظام برای کشف ثابت و متغیر، قواعد حاکم و وارد، اصول موضوعه، و مقاصد شارع؛ اعمال اقتضائات زمان و مکان؛ بازآرایی نهادها و فرانهادهای موجود در دین؛ اجرای شأن وِلای فقیه؛ و انتخاب الگوی عملیاتی کارآ و مؤثر برای تحقق اهداف دین است. با توجه به تکثّر و تنوعی که هم در روش شناسی، هم در اجرای آن و هم در نتایج و محصول متصور است، بدیهی است که فضای حاکم بر مبادی و جریانات روش شناختی، همچون علم اقتصاد مدرن، مکاتب متعددی را برای اقتصاد اسلامی در برخواهد داشت.
منابع:
گونه شناسی رهیافتهای تلفیقی در طراحی برنامههای درسی و دلالتهای کاربردی آن برای رشته اقتصاد ، مجله علمی- پژوهشی مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی، دوره دوم ، سال اول شماره پنجم، ۱۳۸۹
کاتوزیان، همایون، ایدئولوژی و روش در اقتصاد، نشر مرکز،۱۳۷۴
صدر، سید محمدباقر، اقتصادنا، دفتر تبلیغات اسلامی، شعبه مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، قم ، ۱۳۷۵
صدر، سید موسی، رهیافتهای اقتصادی اسلام، موسسه فرهنگی امام موسی صدر،۱۳۸۹
Mirakhor, Abbas. ۲۰۰۷. A note on Islamic economics. IDB prize series ۲۰. Jeddah: Islamic Research and Training Institute, Islamic Development Bank.
Mini, Piero V. Philosophy and Economics. Gainesville,the University Presses of Florida. ۱۹۷۴.
Waleed El-Ansary, ۲۰۰۶, The Quantum Enigma and Islamic Sciences of Nature: Implications for Islamic Economic Theory
Philosophy of Islamic economics
Islamic economic philosophy
Islamic economic jurisprudence
|