پسا دکتری- نقد و بررسی اثبات گرایی (یا پوزیتیویسم یا تحصل‌گرایی) در اقتصاد
اثبات گرایی

حذف تصاویر و رنگ‌ها  | تاریخ ارسال: 1401/2/24 | 
باسمه تعالی
نقد و بررسی اثبات گرایی (یا پوزیتیویسم یا تحصل‌گرایی) در اقتصاد
 
انقلاب در روش و تحول در علوم طبیعی که مرهون خروج از سنت ارسطویی به نوفیثاغورثی محسوب می شد، عالمان علوم اجتماعی و انسانی را که در مواجهه با پیشرفتهای علومی چون فیزیک، شیمی،‌ پزشکی و زیست شناسی دچار نوعی عقده حقارت شده بودند (Machlup,1956) بر آن داشت تا با گرته برداری از روش شناسیهای مدرن و جدید عقب ماندگی خود را نسبت به علوم طبیعی جبران کنند. در کنار تحول در مبادی انسان شناختی (حیوان نفع جو)،‌ هستی شناختی (مکانیسیسم)، غایت شناختی، ارزش شناختی و ...‌ ، مبادی معرفت شناختی و روش شناختی علوم اجتماعی بویژه دانش اقتصاد نیز سخت دستخوش تغییر قرار گرفت (Mini,1974). مهمترین این جریانات،‌ رویکردی بود که از سوی فیلسوف و جامعه‌شناسِ فرانسوی آگوست کنت،‌ در ربع دوم قرن نوزدهم با عنوان پوزیتویزم نام نهاده شد. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی می‌ماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم است. کنت با اعتقادِ راسخ به فلسفهٔ اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم - positivism) معتقد بود باید برایِ علومِ انسانی نیز حیثیتی مشابهِ علومِ تجربی قائل شد، به این معنی که علومِ انسانی نیز باید از ابزارِ پژوهشِ تجربی استفاده کنند. کنت بر این باور بود که جوامعِ انسانی از سه مرحلهٔ الهی، فلسفی، و علمی عبور کرده‌اند اما در دورهٔ کنونی (عصرِ علمی) مدیریت انسان و شوونات انسان بدست علم است و این دانشمندان و جامعه‌شناسان هستند که رهبرانِ جامعه خواهند بود. بدین ترتیب عالمان علوم اجتماعی،‌ با هویتی جدید روش شناسی مدرنی را در پیش گرفتند (Comte,1844).
در قرنِ بیستم در آلمان و انگلستان فلاسفه‌ای که تحقیقاتِ عمیق و وسیعی در رابطه با روشِ علم در شناختِ جهان انجام می‌دادند برایِ آن که خود را از پوزیتیویست‌هایِ فرانسوی جدا کنند نامِ «پوزیتیویسمِ منطقی» را بر نگرشِ خود نهادند. این فلاسفه معتقد بودند که همه دانش بشری، اجربی است مگر بخشِ غیرِتجربی (پیشینیِ) دانشِ بشر (اصولِ منطق) که از تجربه حاصل نمی‌شوند و اندیشیدن را پیشاپیش محدود می‌کنند. هر معرفتِ دیگری که انسان می‌تواند کسب کند باید از راهِ تجربه به دست آید. پوزیتیویسم منطقی در واقع نظریه‌ای است معرفت‌شناسانه که تجربه‌گرایی قوی ــ که عبارت است از این رأی که منشأ همهٔ شناخت‌ها حواس تجربی است ــ را با منطق ریاضی ترکیب ‌کرده و معتقد است که درستی هر گزارهٔ علمی صادق باید قابل اثبات تجربی باشد. اثبات‌گرایی منطقی گذشته از اعتقاد به اعتبارِ علم تعریفِ دقیقی دارد: به هر گزاره‌ای که از جنسِ گزاره‌هایِ خبری باشد یک «شرایط صدق» تعلق می‌گیرد. شرایطِ صدق بیان می‌کنند که گزاره در چه شرایطی صادق و در چه شرایطی کاذب است. توجه کنید که «صدق» با «اثبات» خلط نشود. مثلاً گزارهٔ «باران می‌بارد» در برخی شرایط صادق است و در برخی شرایط کاذب. به عبارتِ دیگر شرایطِ صدق بیان می‌کنند که گزاره چه «وضعی از امور» (state of affairs) را توصیف می‌کند. پوزیتیویسمِ منطقی یعنی این اعتقاد که «معنای هر گزاره همان شرایطِ صدقِ آن است». به این ترتیب هر گزاره‌ای که همیشه صادق یا همیشه کاذب یا همیشه نامعلوم باشد کاملاً بی‌معنا است. مثلاً این گزاره که «این اتفاق که افتاد قسمت بود» از نظرِ پوزیتیویست بی‌معنا ست، زیرا هر وضعی از امور که پیش بیاید باز هم می‌توان این حرف را زد. پس این گزاره در واقع هیچ وضعی از امور را توصیف نمی‌کند.
هسته اصلی پوزیتیویسم منطقی را که گونه‌ای از فلسفه تحلیلی در فلسفهٔ انگلیسی ـ امریکایی بود متفکران حلقه وین تشکیل می‌دادند که شامل رودلف کارنپ، موریتس شلیک، هانس رایشنباخ، هربرت فایگل، کورت گودل، هانس هان، فیلیپ فرنک، اتو نویرث می‌شد. این افراد در سالهای 1922 تا اویل دهه 1930 در وین دور هم جمع می‌شدند و به تبادل نظر درباره فلسفه و مبانی علوم جدید می‌پرداختند. از افرادی که ارتباط نزدیکی با این حلقه داشتند، آلبرت اینشتین و لودویک ویتگنشتاین بودند. زمانی که ویتگنشتاین در وین اقامت داشت به درخواست شیلیک در برخی جلسات گروه شرکت می‌کرد. بدین ترتیب آنها در دوره ای متاثر از رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین بودند(Caldwell, 1987,2014) .
پوزیتیویسم مدتی قابلِ ملاحظه سنتِ رایج در فلسفه علم بود، اما با ظهورِ نگرش‌هایِ جدید، و کارهایِ متفکرانی مانندِ بارتلی و کواین و حملاتی که از نیمه دوم قرن بیستم آغاز شد، کم‌کم به حاشیه رفت (Quine 1953). برخی تحقیقات جدید نشان می‌دهد که تصور شایع درباره پوزیتیویسم منطقی ساده نگرانه و غلط است. همه علوم درجه ای از مشاهده پذیری را دارند و مرز بین مشاهده پذیری و غیرمشاهده پذیری قابل تفکیک نیست. از سوی دیگر کارهای پوپر و هانسون نشان داد مشاهده، امری خنثی نیست و چه در انتخاب، چه در جمع آوری و چه در تفسیر، متاثر و وابسته به نظریه اند. پاردوکسهای مطرح در تایید گرایی و استقراگرایی؛ شکست در حل مشکل استقراء هیوم، و فقدان رضایتبخشی در گزاره های با احتمالات بالای استقرائی، تبیین علمی را زیرسوال برد و طرح رویکردهای ابطال گرایی و نگتیویسم هم باعث نشد تا جریانات منتقد تند مثل فایرآبند و کوهن، بر "ضد روش" عَلَم "انقلابهای علمی" را برنیافرازند و فلسفه علم را با جامعه شناسی و تاریخ علم درآمیزند. 
اما نکته جالب اینجاست که روش شناسی اثبات گرایانه،  علیرغم هویت و تعریف فوق در بین فلاسفه علم، در هریک از علوم اجتماعی و متاثر از نوع نگاه عالمان آن علم، تجلی متفاوت می یافت. بطور مثال گونه شناسی رویکردهای روش شناختی پوزیتویستی در اقتصاد، نشان می دهد که نمی توان با ساده انگاری، دستورالعملهای برامده از فیلسوفان اثباتگرای علم و حلقه وین را در دانش چون اقتصاد جست. در یک گونه شناسی عالمانه،‌ در اقتصاد با چهارنوع اثبات گرایی مواجهیم. اثبات گرایی هاروارد، مدرسه اقتصادی لندن LSE، شیکاگو و موسسه فناوری ماساچوست MIT،‌ که به ترتیب قرائتهایی حداکثری تا حداقلی را در اثبات گرایی معمول بین اقتصاددانان به تصویر می کشند(Boland,1991).
در اثبات گرایی از نوع هارواردی آن Harvard positivism  ،‌ اقتصاددانان هاروارد، با بزرگانی چون چمبرلین و ورنون اسمیث  Edward Chamberlin & Vernon Smith معتقدند یک گزاره تیپ اقتصادی بدین شکل است : اگر واقعیت در حالت X باشد و مردم بر اساس الگوی Y رفتار کنند، لذا پدیده Z  مشاهده می شود. در این صورت سوالاتی که عیار پوزیتویستی بودن یا علمی بودن یک تحقیق را نشان می دهند عبارتند از: آیا دنیا  واقعا در شرایط  X است؟ آیا مردم واقعا به شکل Y رفتار می کنند؟ آیا ما پدیده Z  را مشاهده می کنیم؟ اما از آنجایی که تبیین رفتار مردم کار دشواری است، اغلب تحقیقات تجربی بر روی واقعیت X و مشاهده پدیده Z متمرکز می شود. در هاروارد سعی می شود تا با روش آزمایشگاهی فضای یک دنیای واقعی شبیه سازی شود (حسب فروض نئوکلاسیکی از رفتار Y و شرایط دنیای X) و سپس سازگاری مدل در مواجهه با شواهد آماری تست شود. سوال مهم اقتصاددان هارواردی این است که آیا شواهد آماری بدست آمده از رفتار Y ، با نتایج آزمایشگاهی Z  سازگار است؟ با پاسخ به این سوال مدلهای شبیه سازی(Simulation models) مهمترین ابزار شناخت و سیاستگزاری هستند و داده های آماری و شواهد تجربی اهمیتی کمتر و نقش منفعلانه ای در مدل دارند. و لذا در این نوع از اثباتگرایی اقتصاددانان، مدلهای ریاضی و مهارتها و مانورهای آزمایشگاهی در اثبات یا رد مدل تعیین کننده اند. در مقابل آمار و مطالعات میدانی کمّی و مشاهدات تجربی نقش کمتری دارند. از همین روی است که این نوع از نظریه پردازی اقتصادی را دانش اقتصاد آزمایشگاهی Experimental Economics  نیز می نامند (Smith, V. L. 1982). اما نقطه ضعف این روش آنجاست که نتایج بسیار شرطی اند و کاملا متاثر از فروض مدل هستند. بنحویکه ممکن است سعی شود در دنیای ادعایی X  ، فروض نئوکلاسیکی، صادق نشان داده شوند. همین مساله قدرت بازنمایی رهیافت هارواردی به اثبات گرایی را زیر سوال می برد. (Boland,1991,p:3 )
نوع دوم از اثباتگرایی رایج بین اقتصاددانان،‌ به مدرسه اقتصادی لندن بازمی گردد LSE  positivism. در این رویکرد،‌ برخلاف جریان قبلی، شواهد تجربی و داده های آماری و کمّی و در واقع آمار و سریهای زمانی و آزمونهای آماری و اندازه گیریهای انتقادی از فروض نئوکلاسیک از اهمیت بالایی برخوردار است. و لذا در مقایسه با ریاضیات و مدلسازیهای ریاضی،‌ دانش آمار و مدلسازی ها و روش شناسی اقتصاد سنجی از منزلت بالایی برخوردار است. حسب اینکه مدتی کارل پوپر فیلسوف علم نئوپوزیتویستی-نگاتویستی، در مدرسه اقتصادی لندن حضور داشت و برخلاف اینکه ایشان خود روش ابطال پذیری را برای علوم اجتماعی مناسب نمی دانست، اما پوزیتویسم لندنی، با تاکید افراطی بر تمایز اثباتی- هنجاری پیگیر رویکرد ابطال پذیری پوپری است. در بین اقتصاددانان و پژوهشگران اقتصادی که این نوع از اثباتگرایی رایج باشد، توجهی به آزمایشات کنترل شده (روش های آزمایشگاهی) نمی شود. (Boland,1991,p:6 )
اثباتگرایی نوع سوم، آنی است که در بین اقتصاددانان مشهور مکتب شیکاگو رایج است Chicago positivism که خود به دوگروه ابزارگرایی Instrumentalism با سردمداری میلتون فریدمن Milton Friedman و جریان تاییدگرایی Confirmationism گری بیکر Becker و استیگلر Stigler تقسیم می شود (Stigler, G. and G. Becker, 1977; Friedman, M. 1953). از نظر ایشان،‌ بی مهابا از سابقه بحث صدق و کذب در علوم نظری،‌ مهمترین معیار صدق نظریه ها،  مفید بودن است! (Usefulness is the keystone) و مفید بودن یعنی اینکه:‌ مدلها پیش بینی های دقیق داشته باشند؛ ابزارهای سیاستی موثر برای کنترل و تغییر ارائه دهند؛‌ و نهایتاً با اثبات قدرت علی الاطلاق  نظام بازار در حل مشکلات‌، تایید و توسعه ای برای ایدئولوژی نئوکلاسیک فراهم آورند! بدین ترتیب با چنین تعریفی از مفید بودن، فقط داده های فقط داده های مفید،‌ درست و مهم هستند! این نگرش،‌ فارغ از مداقه های روش شناختی (اثبات گرایی/ ابطال گرایی) و واقع گرایی فروض و تحلیلهای منطقی و فارغ از ابعاد روان شناختی و رفتار شناختی در مدلسازی است. به عبارت دیگر این مهم نیست که فروض مدل چقدر با واقعیت همخوانی و قرابت داشته باشند،‌ و یا چقدر مدل توانسته باشد بر تغییرات واقعیت خارجی منطبق گشته و گذشته آن را توضیح دهد. بلکه بنحوی کاملاً نتیجه گرایانه، آنچه مهم است عبارت است از پیش بینی صحیح، موفقیت سیاستهای اقتصادی در عمل و اثبات ایدئولو‍ژی و مفروضات نئوکلاسیکی. اقتصاددانان شیکاگویی تاکیدی خاص بر مدلهای تصمیم گیریهای مبتنی بر وضعیت هزینه-فایده دارند. (Boland,1991,p:5 )
اما ضعیفترین قرائت از اثباتگرایی در اقتصاد مربوط به مکتب موسسه فنی ماساچوست MIT positivism است که با نام روش شناسی پل ساموئلسون Paul Samuelson’s methodology شناخته می شود Samuelson, P.1963)). در این رویکرد،‌برای علمی بودن و اثباتی بودن یک نظریه نه شواهد تجربی و آزمون ها میدانی و آماری و مدلهای اقتصاد سنجی و نه اثبات ریاضی و آزمایشگاهی و تطابق نظریه با واقعیت لازم است. تنها چیزی که مورد نیاز است اینکه نظریه و مدل بالقوه ابطال پذیر باشند،‌یعنی امکان اجرای آزمون،‌برای اثباتی بودن یک نظریه کافی است. . به عبارت دیگر با بی علاقگی به شواهد آماری و تجربی که بعضا پیچیده  ومتناقض هستند، تنها معیار پوزیتویستی بودن یک گزاره را این می دانند که این همانی یا توتولوژیک (tautology) نباشد. این روش شناسی با خوش بینی تمام نسبت به ادعاهای پوزیتویسم،‌ بر مدلسازی های اقتصاد ریاضی همراه با ساده سازی افراطی و فرار از هرگونه پیچیدگی،‌ تاکید دارد. جالبتر اینکه در این نوع از اثباتگرایی اقتصادی،‌ مهم، زیبایی مدل ریاضی و پیگیری علاقه های مدلسازان ریاضی است نه واقعی بودن فروض یا حتی مفید بودن دلالتهای سیاستی! (Boland,1991,p:4 )
امروزه برخی محققان و فیلسوفان علم را می توان برشمرد که معتقدند پوزیتویزم یک بازی زبانی و رتوریکی است که چه بسا گاه کارکردی غیرمعرفتی،‌ ایدئولوژیک و حرفه ای داشته است. بِلند لاورنس، ‌فیلسوف علم اقتصاد، معتقد است که اثبات گرایی (در مقابل هنجارگرایی) را حسب محل کاربرد و فرد بکارگیرنده،‌ می باید با دوگانهایی متعدد شناخت  (ibid,p:2). دوگانهایی چون دانش-ارزش، است-باید، علم-هنر،‌ عینی-ذهنی،‌ توصیفی-تجویزی،‌ عقلائی-غیرعقلائی،‌ رمانتیسیم-کلاسیسم، ‌و .... . اما جای ابن سوال است که آیا اثبات گرایی به مثابه یک رویکرد روش شناختی، هیچگاه کارکردی تجویزی، غیرعلمی و ذهنی نداشته است؟ واقعیت این است که علیرغم تعاریف فوق، اغلب و بیشتر هم در بین محققان غیرفیلسوف، اثبات گرایی جز یک ابزار غیرمعرفتی برای منکوب کردن مخالفان نبوده است. لاورنس بُلند از جمله کسانی است که اساساً به آنچه در تاریخ اندیشه ورزی اقتصاددانان اتفاق افتاده و تمایزهای اثباتی-هنجاری یا تحصلی-دستوری که مطرح شده بدبین است. از نظر وی معلوم نیست که چرا اثبات گرایی مساوی روش علمی گرفته شده و هرآنچه پوزیتویستی نامیده می شود باید معادل خوب و مقبول و موجه شمرده شده است. بدیهی است بدین ترتیب اثبات گرایی عملاً به ابزاری هنجاری مبدل شده است که با استفاده از نام آن،‌ طرفداران هر مکتبی خود و نظریه خود را واقع نما و علمی معرفی می کنند(ibid,p:9).
آنچه گفتیم اقتضا می کند که پژوهشهای ناظر بر نقدهای ایجابی و سلبی نسبت به اثبات گرایی تداوم یابد و کارهای علمی مستمری در این خصوص بویژه با رهیافت صیانت و تقویت جریان علوم انسانی اسلامی (مورد اقتصاد اسلامی) پیش گرفته شود. اما فارغ از این مدلولات مضیق ولو متکثر اثبات گرایی،‌ همچنین لازم است تا به جهت قوتهایی که تجربه های نظریه پردازی با روشها پوزیتویستی داشته اند و الگوهایی که به مثابه تکنولوژی فکر و منطق و ابزاری برای اندیشیدن پردازش کرده است، و از سویی دیگر قرابت خاص آن با تجربه گرایی و نیاز مداوم علوم بشری به استفاده از تجربه،‌ اقتضا می کند تا بنحوی ایجابی نسبت به چیستی مختصات روش شناسی تجربه گرای مطلوب و متلایم با علوم انسانی اسلامی تاملی بجا ایفاد گردد.


منابع:
  • Boland A. Lawrence , Current views on economic positivism, in David Greenaway, Michael Bleaney and Ian Stewart (eds.) Companion to Contemporary Economic Thought, 1991, 88-104
  • Boland, L , Methodology for a New Microeconomics (Boston: Allen & Unwin) 1986
  • Caldwell, Bruce. "positivism." The New Palgrave: A Dictionary of Economics. First Edition. Eds. John Eatwell, Murray Milgate and Peter Newman. Palgrave Macmillan, 1987. The New Palgrave Dictionary of Economics Online. Palgrave Macmillan. 16 August 2014  doi:10.1057/9780230226203.3305
  • Comte, A.; A general view of positivism [Discours sur l'Esprit positif 1844] London, 1856 
  • Friedman, M. ‘The methodology of positive economics’ in Essays in Positive Economics (Chicago: University of Chicago Press): 3-43,1953
  • Hutchison, T. The Significance and Basic Postulates of Economic Theory (London: Macmillan), 1938
  • Lipsey, R. An Introduction to Positive Economics, 1st edn., (London: Weidenfeld & Nicolson) , 1963
  • Machlup, Fritz, "The Inferiority Complex of the Social Sciences",  in Sennholz, editor, On Freedom and Free Enterprise,1956
  • McCloskey, D. ‘Why I am no longer a positivist’ Review of Social Economy, 47: 225-38,1989
  • Mini, Piero V. Philosophy and Economics. Gainesville,the University Presses of Florida. 1974.
  • Quine, W. From a Logical Point of View rev. edn (New York: Harper & Row) 1953/61
  • Samuelson, P. [1963] ‘Problems of methodology: discussion’ American Economic Review, Papers and Proceedings, 53: 231-6
  • Smith, V. L. [1982] ‘Microeconomic Systems as an Experimental Science’ American Economic Review, 72: 923-55
  • Stigler, G. and G. Becker [1977] ‘De gustibus non est disputandum’ American Economic Review, 67: 76-90

 
نشانی مطلب در وبگاه پسا دکتری:
http://isu.ac.ir/find-45.3265.10081.fa.html
برگشت به اصل مطلب